5-تشكيل شركت امنا در واشنگتن
همان طور كه پيشتر اشاره شد، شناسايي و ثبت بهائيت ابتدا از آمريكا آغاز شد. در جريان به رسميت شناختن موقوفات بهايي نيز ايالات متحده آمريكا پيشقدم گرديد و بهائيان آمريكايي موفق شدند در مدت كوتاهي عوارض و مالياتهاي موقوفات بهايي را لغو كنند و حتي تسهيلات ويژه اي براي بهائياني كه صرفاً به امور بهائيت مي پردازند، به وجود آورند. به موجب موافقتنامه و قرارهايي كه در آن سالها به تصويب فرمانداران محلي و ايالات آمريكا رسيد، موقوفات بهايي متعلق به «محفل مركزي بهائيان آمريكا» و يا به نام «رفقاي جامعه بهائيت» ثبت شد.
اما بهائيان ايران كه نتوانستند مانند كشورهاي ديگر، اراضي موقوفه و اعتبارات وقفي خود را رسماً به ثبت برسانند، با تأسيس شركتهايي همچون «امنأ» و «بانك نونهالان» سرمايه هاي مادي خود را متمركز كردند.
«شركت امنا» كه در سال 1337 شمسي برابر با 1958 ميلادي در ايران رسماً به ثبت اداره ثبت شركت ها رسيد، در حقيقت يكي ديگر از سازمانهاي نيمه مخفي بهايي بود كه براي معاملات، قبول موقوفه و هديه و ضبط ماترك بهائيان بدون اولاد و احفاد و به طور كلي ثروت هاي بلاوارث به وجود آمد و اعضاي هيئت مديره آن به اين شرح معرفي شدند:
1- سرلشكر بازنشسته شعاع الله علائي، رئيس هيئت مديره
2- هادي رحماني، مدير عامل
3- ذكرالله خادم، عضو هيئت مديره(19)
4- عباسقلي شاهقلي، عضو هيئت مديره
اين شركت در ساختماني كه در خيابان ارباب جمشيد تهران خريداري شد، آغاز به كار كرد و بانك نونهالان نيز در همين محل فعاليت داشت. قابل توجه آنكه اكثريت اعضاي هيئت مديره شركت امنا عضو محفل روحاني ملي بهائيان نيز هستند:
1- سرلشكر علائي (ايادي امرالله)، رئيس
2- علي محمد ورقا (ايادي امرالله و امين حقوق الله)، نايب رئيس
3- سليم نونو، امين صندوق
4- عباسقلي شاهقلي، منشي
5- بهيه نادري، معاون منشي
6- حبيب ثابت پاسال
7- هادي رحماني
8- ادليد شارپ
9- سرتيپ هدايت الله سهراب(20)
«شركت امنا» كه براي نخستين بار در سال 1929 ميلادي برابر با 1308 شمسي در واشنگتن آمريكا تشكيل شد، توسط «هنري. ل. استيسون» وزير امورخارجه وقت آمريكا به رسميت شناخته شد و اعتبار نامه تأسيس آن از جانب وي به محافل مركزي بهائيان آمريكا و كانادا ابلاغ گرديد.
پس از تشكيل «شركت امنأ» آمريكا و كانادا، شركت هايي تحت همين عنوان تا سال 1938 در چهار قاره ديگر جهان به وجود آمد. البته در ايران رسماً قانوني براي معافيت مالياتي اين شركت تصويب نشد، اما مسؤولان شركت هرساله با حساب سازي هاي دروغين و پرداخت رشوه به برخي مأموران و حسابرسان، مبالغي بسيار اندك به عنوان ماليات به دولت مي دادند و هر مميز مالياتي هم كه به اين وضع ايراد مي گرفت و درصدد وصول ماليات واقعي اين شركت برمي آمد، با اعمال نفوذ آنان فوراً از كار بركنار مي گرديد.
بهائيان به هنگام تنظيم سند انتقال اموال غلامرضا امين امين، با اعمال نفوذ و پرداخت رشوه به پاره اي از مقامات، موفق شدند تا بدون پرداخت هيچ گونه عوارض و ماليات اين ثروت نجومي را تصاحب كنند. اما تني چند از كارمندان صديق مسلمان و وظيفه شناس وزارت دارايي با انتشار اعلاميه هاي متعدد اين خلافكاري را افشا كردند و پس از سالها پيگيري، سرانجام موفق شدند اين پرونده را به جريان بيندازند و سرانجام وزارت دارايي مجبور شد تا براي وصول ماليات هاي متعلق به آن اقدام كند. تلاش هاي حبيب ثابت براي حذف اين ماليات به جايي نرسيد و او براي اعمال نظر خود چنين پيشنهاد داد:
«دوستان عزيز گرامي، جنابان نخجواني و فتح اعظم
اي كاش در ژانويه گول حرف هاي آنها را كه براي من اظهار. . . نخورده بوديم و چندين ميليون هم بي جهت ]به نظر مي رسد به صورت رابطه و رشوه[ نداده بوديم. . . آنچه باعث نگراني مخلص است اين است كه. . . ]فرصت[ بگذرد. . . ادعاي آنها بين يكصد و يكصدوپنجاه ميليون تومان. . . است. . . من خيلي سعي كردم كه محفل را راضي كنم كه صراحتاً از بيت العدل اعظم بخواهند كه در اين مدت 10 روزه اقداماتي بين المللي ]انجام دهند[. . . محفل راضي نشد كه جسارت كند و نظر بدهد كه بيت العدل «اعظم» چه بايد بكند. . . اميدوارم كه جمال مبارك ]شوقي افندي[ ارائه طريقي فرمايند. . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
19- ذكرالله خادم در سال 1283 شمسي در طهران به دنيا آمد. پدرش كه بهاءالله او را نصرالله خطاب مي كرد، لقب خادم را از الواح بهايي براي خود انتخاب كرد.
ذكرالله خادم از تربيت شدگان و مربيان مدرسه تربيت بود و سال ها در اداره ماليه تهران، مترجم بود و نيز به عنوان متصدي امور فرهنگي شركت نفت در جنوب، منشي سفارت عراق از سال 1310-1323 مشغول به كار بود. وي در بسياري از كنفرانس هاي قاره هاي اروپا، آمريكا و. . . شركت داشت و مسافرت هاي تبليغي بسياري براي بهائيان انجام داد و از اكتبر تا دسامبر 1958 عضو علي البدل هيأت ايادي امرالله مقيم فلسطين و همچنين نماينده مركز جهاني بهايي بود.
20- اخبار امري، شماره 3 و 4، سال .1341
4-تجميع اموال بهائيان
تأسيس بنياد امناء
در زمان سلطنت رضاخان، يكي از نوادگان ميرزاحسينعلي نوری كجوري - بهاءالله - به نام شوقي افندي، رهبري بهائيان را به دست گرفت و با لقب شوقي رباني جانشين عباس افندي (عبدالبهاء) شد. اين شخص كه از سالهاي اوليه كودكي در انگلستان زندگي كرده و از سوي آنان براي خدمت به اهداف استعماري آموزش ديده و تربيت شده بود، در شمار نخستين اقدامات خود، تشكيلات ويژه اي را براي اداره امور موقوفات بهائيان ايجاد كرد. اين تشكيلات «بنياد امنأ» نام داشت. تا قبل از ايجاد اين بنياد كليه وجوهات نقد و نذورات و موقوفات بهائيان ايران در دست اشخاص مختلف بهايي پراكنده بود و هركس بنا به سليقه و نظر خود از اين وجوهات بهره برداري مي كرد.
با تأسيس «بنياد امناء»، كليه وجوه نقد و املاك و موقوفات بهائيان از دست افراد مختلف خارج شد و در اختيار اين بنياد قرار گرفت و از سوي «محفل ملي بهائيان ايران» و با تأييد شوقي رباني، هيئت مديره اي براي آن معين شد و مسؤولان بنياد موظف شدند تا از اين وجوهات و درآمد موقوفات بهايي به صورت متمركز و برنامه ريزي شده و كلان در جهت تبليغ و رواج فرقه ضاله بهائيت و اجراي برنامه هاي مورد نظر براي ضربه زدن به اسلام و بويژه تشيع - كه آن را مهم ترين وظيفه ديني خود مي دانند - بهره برداري كنند.
به دنبال صدور دستور تأسيس بنياد امنأ، «شوقي رباني» از كليه افرادي كه وجوهات و اموال و املاك و ثروت هاي موقوفه بهائيان را در دست داشتند خواست تا اين اموال و دارايي ها را در اختيار اين بنياد بگذارند و اين دستور سريعاً اجرا شد.
بر اساس اسناد منتشر شده، يكي از كلان سرمايه داران بهايي به نام غلامرضا امين امين كليه ثروت و مايملك خود را كه بالغ بر ميليارد هاتومان برآورد مي شد، به موجب يك وصيت نامه به شوقي رباني بخشيد.
متن وصيت نامه غلامرضا امين امين كه در تاريخ 1324.5.9 در صفحه 175 و به شماره 26821 دفتر اسناد رسمي شماره 25 درجه اول حوزه تهران به ثبت رسيده، به اين شرح است:
«آنچه فاني داني غلامرضاي امين امين دارم، از طلب و ملك و نقد و. . . خانه و مال متعلق به حضرت شوقي رباني مي باشد و جناب ميرزا آقاي ولي الله ورقا، وكيل در حيات و وصي بعد از فوت فاني است كه جمع آن را بفروشد و به حضرت شوقي رباني منتقل نمايد و]براي[ اولادهاي فاني حقي از جميع آنچه در دست و تصرف فاني است، نيست. . . »(13)
پس از مرگ غلامرضا امين امين، وصي او، ولي الله ورقا، (14) كليه دارايي و ماترك وي را در ازاي مبلغ ده هزار تومان به عنايت الله ميلاني وكيل شوقي رباني انتقال داد و از اين ثروت تنها يك خانه ششدانگي واقع در خيابان انتظام (حوالي خيابان اميريه) را به نام همسر و هفت فرزند غلامرضا امين امين كرد. در سند انتقال اين اموال چنين آمده است:
«آقاي ولي الله ورقا فرزند علي محمد به شناسنامه 1414 از بخش دو تهران ساكن بخش 2 خيابان فيشرآباد. . . براي اجراي مدلول وصيت نامه. . . تمامي و همگي املاك مرحوم حاج غلامرضا امين امين را چه نسبت به آنها تقاضاي ثبت شده باشد و چه تقاضاي ثبت نشده باشد، به استثناي ششدانگ يك باب خانه. . . واقع در بخش 4 تهران خيابان انتظام السلطنه، به بيع قطع انتقال داد به مبلغ يكصد هزار ريال وجه رايج، به آقاي شوقي رباني، فرزند آقاي هادي شيرازي، . . . ساكن حيفا و آقاي عنايت الله احمد پور ميلاني. . . وكيل مع الواسطه آقاي شوقي رباني قبول بيع نمود. . . »(15)
در سند ديگري كه در دست است تأكيد شده كه مقصود از املاك و اموال غلامرضا امين امين كه به شوقي رباني بخشيده شده، كليه دارايي هاي او در سرتاسر ايران است. اين سند در صفحه 188 دفتر خانه اسناد رسمي شماره 25 درجه اول تهران به شماره 26859 ثبت شده است. (16)
مرحوم فضل الله صبحي مهتدي كه روزگاري از پيروان فرقه ضاله بهائيت و منشي مخصوص عباس افندي (عبدالبهاء ) جانشين بهاء و پيشواي وقت بهائيان بود و بعدها با مشاهده اعمال كثيف و رفتارهاي زشت «شوقي رباني»، از بهائيان جدا شد و به آغوش اسلام برگشت، در مورد خصوصيات اخلاقي غلامرضا امين امين مي نويسد:
«. . . از خصوصيات ذاتي حاج امين اين بود كه به هيچ وجه حالت رقت قلب و رأفت نداشت. هر كس از فقر و تنگدستي شكايتي بر او مي برد و كمكي مي خواست، اگر مرد بود مي گفت برو حمالي كن و اگر زن بود به اختيار شوهر دلالتش مي كرد و در صورتي كه آن عذر ناتواني مي آورد مي گفت: گوشه اي بگير و بخواب، بعد از سه شبانه روز خواهي مرد. . . قواي بدنيه اش كامل بود و شهواتش غالب. . . »(71)
مرحوم صبحي در يكي ديگر از كتابهايش در مورد غلامرضا امين مي نويسد:
«به راستي كه به اندازه يك سر سوزن دلسوزي براي كسي نداشت و كارش اين بود كه تا مي تواند مردم را لخت كند و مالشان را بگيرد. هر زني كه شوهرش مي مرد، بي درنگ خود را به آن مي رساند و از او كام مي خواست. پايان بدي در زندگي داشت. ماهها گرفتار بستر بود و بدنش زخمي و ريشمند شد تا درگذشت. . . »(81)
غلامرضاامين امين، ميليون ها تومان موجودي نقدي خود در بانك هاي مختلف داخل و خارج كشور را نيز به شوقي افندي بخشيد. ميراث امين شامل صدها خانه، دهها كارخانه، اراضي وسيع زراعي، باغ هاي مشجر در تهران و سرتاسر كشور و ميليون ها متر اراضي امير آباد و جمشيديه از ابتداي خيابان كارگر شمالي تا انتهاي خيابان اميرآباد شمالي بود.
پس از واگذاري اين ثروت كلان و جمع آوري ديگر وجوهات و اموال و املاكي كه در دست ديگر بهائيان بود، «بنياد امنأ» رسماً پا به عرصه تجارت و فعاليت هاي كلان اقتصادي گذاشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
31- رايين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت، چاپ مرو، 7135، ص 9.26
41- ولي الله ورقا (4133-3126) نوأ ميرزا عبداللهخان - يكي از درباريان مظفرالدين شاه - و ملامهدي عطري در تبريز متولد شد. وي از دانش آموختگان مدرسه بهائيان - تربيت - و سپس مدرسه آمريكايي ها بود كه پس از مدتي تحصيل به عكا رفت و با مأموريتي كه عبدالبهاء برعهده اش گذاشت به تهران بازگشت و جزو خدمتگزاران عبدالبهاء در سفر به آمريكا بود. وي پس از مرگ غلامرضا امين جانشين وي شد و از طرف عبدالبهاء متصدي امور مالي بهائيان يا به عبارتي امين حقوق الله شد كه پس از مرگ وي پسرش علي محمد ورقا جايگزين وي گرديد.
51- رايين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت، ص 27.2
61- همان، ص 37.2
71- مهتدي، فضل الله صبحي، خاطرات صبحي درباره بهائيگري، انتشارات سروش، ص 67.
81- مهتدي، فضل الله صبحي، پيام پدر، انتشارات اميركبير، چاپ اول، 7413، ص 05.
3-رضاخان و ممنوعيت تبليغ ضد بهائيت
جلوگيري از انتشار آگهي يك كتاب ضدبهايي و توقيف نشريه اي كه اين آگهي را چاپ كرده بود، نيز نشان دهنده ميزان نفوذ و اقتدار بهائيان در دوران سلطنت رضاخان است. مشروح آگهي مذكور به اين شرح بود:
اعلان اقدس
«آيا مي خواهيد با حقايق مذهب بهايي كه دست اجنبي براي توليد نفاق و اختلاف در جامعه ايراني ايجاد نموده آشنا شويد؟ آيا ميل داريد از ماهيت اين انجمن سرّي كه در ادارات، تشكيلات مخرب خود را مثل مرض جذام توسعه داده، جريان امور داخلي و ترفيعات و محاكمات اداري را از مجراي حقيقي منحرف كرده ]و[ ترفيع مقام و اضافه حقوق و محاكمات اداري و حتي استخدام را به مجراي پارتي بازي مذهبي انداخته است آگاه شويد؟ آيا مي خواهيد از ]. . . [(7) طايفه بهايي به جامعه ايرانيت و مراسله]اي[ كه به جمال پاشا سردار ترك نوشته و مشاراليه به اردوكشي بر عليه ايران ترغيب شده بود مستحضر گرديد؟ اگر مي خواهيد معلومات فوق را تحصيل نماييد، كتاب كشف الحيل تأليف آقاي آقا ميرزا عبدالحسين خان آيتي را كه خودش مدت بيست سال مبلغ بهايي بوده است خريداري نموده مطالعه كنيد. آقاي آيتي اسرار داخلي اين طايفه را براي شما شرح مي دهد. »(8)
خبر چاپ اين آگهي در «سالنامه پارس» كه قرار بود از روز اول فروردين 1309 شمسي توزيع گردد، به اطلاع «محفل ملي بهائيان ايران» رسيد. سران محفل بهائيان پس از خبردار شدن از اين موضوع به تكاپو برخاستند و به طريقي اين خبر را به اطلاع رضاخان رساندند و او اداره نظميه را مأمور توقيف اين سالنامه كرد و رئيس اداره نظميه پس از توقيف اين نشريه، طي نامه اي در تاريخ 14 بهمن 1308 مراتب را به اطلاع وزير دربار رساند.
پس از توقيف اين نشريه در چاپخانه، محمدعلي اميرجاهد صاحب امتياز و مدير سالنامه پارس عريضه اي براي رضاشاه تنظيم كرد و آن را به همراه نامه اي براي عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار رضاخان فرستاد. متن اين نامه به اين شرح است:
«تصدق وجود مقدست گردم. مستدعيم عريضه]اي[ كه به
خاك پاي مبارك همايوني ارواحنا فدأ لف اين عرضحال است، ملاحظه فرماييد و قبول كنيد كه به سر حضرت اشرف و به شرف ايرانيت قسم، بنده با كمال بي طرفي و از لحاظ اينكه مبادا برخلاف نظر مبارك اعليحضرت شهرياري اقدامي كرده باشم، اين اعلان را پذيرفتم. وزارت معارف هم امضا نموده بنده هم طبع كرده ام. امروز كه سالنامه صحافي شده و بايد چند روز ديگر، يعني 20 بهمن ماه منتشر شود، دچار اين زحمت شده ام. محض استحضار خاطر مبارك عرض شد كه ملاحظه مي فرماييد بنده در اين مورد كمال ملاحظه را از تمام جهات كرده ام. مخصوصاً توضيحي در ذيل اعلان مذكور نوشته ام. حال نظر مبارك ذات اشرف هر چه باشد، امر فرماييد فوراً اطاعت مي كنم.
فدوي صميمي- محمدعلي اميرجاهد(9)(10)
عريضه ضميمه نامه ارسالي مدير «سالنامه پارس» براي رضاشاه به اين شرح است:
«تصدق خاك پاي مباركت گردم. چاكر خاكسار با عشق مملو از فدويتي نسبت به ذات مقدس شاهنشاه باعظمت خود و اهميت مطبوعات مملكت، با صرف هستي از مال و جان خود مشغول تنظيم سالنامه هستم كه مانند بهترين سالنامه هاي ممالك معظمه موجب سربلندي هموطنانم باشد و در اين راه روز و شب خود و خانواده خود را فدا كرده ام بدون آنكه قصد يك شاهي انتفاع داشته باشم. چنان كه خاطر مهر مظاهر همايوني از بذل موجود فدوي در تقديم 75 تختخواب به پيشگاه مبارك براي مريضخانه هاي بلدي سابقه عاطفه و ملاطفت دارد. در ماه ششم امسال هيئت محترم دولت به پاس فداكاري هاي حقير و اين كه مشاهده نمودند در تنظيم اين سالنامه به حد قابل تقديري فداكاري مي نمايم، افتخار رسميت به اين سالنامه بخشيدند و در تصويب نامه خود وزارت جليله معارف را ناظر مندرجات سالنامه قرار دادند. فدوي تمام مندرجات سالنامه را به امضاي مأمور مخصوص وزارتخانه معروضه رسانيده و طبع نمودم. در ضمن مندرجات آن اعلاني است كه لفاً از نظر عنايت اثر ملوكانه مي گذرد و مقصود اعلان دهنده ترويج كتاب كشف الحيل است. . . چاكر بي مقدار به استناد همان ابلاغ و پيروي از پادشاه محبوب و بيم از آنكه مبادا از ردكردن اعلان مذكور لغزشي در راه فدويت خود نسبت به ذات مقدس همايوني ديده باشم، اعلان را طبع نمودم و يقين داشتم در راه چاكري و سمت رعيتي ذات مبارك انجام وظيفه كرده ام. اينك كه سالنامه طبع و صحافي و براي انتشار حاضر شده است از طرف رئيس محترم نظميه توقيف گرديده و به سختي چاكر را مجبور مي نمايند كه اعلان مذكور را از سالنامه بريده و بردارم. چون فدوي از جان نثاران مطيع و رعاياي فدوي و منقاد پادشاه باعظمت خود هستم، از پيشگاه مبارك با خضوع و استرحام كسب اجازه مي كنم تا امر و اراده مبارك شرف صدور يابد».
جان نثار و چاكر بي مقدار
]محمدعلي امير[ جاهد. (11)
اما اين تمهيدات به هيچ وجه كارساز نشد و سرانجام مدير سالنامه پارس به شرط اينكه آن آگهي ضدبهائيت را به طريقي از سالنامه حذف كند و يا روي آن را با مركب چاپ سياه نمايد، اجازه توزيع آن را مي گيرد. عبدالحسين تيمورتاش در ذيل نامه مدير سالنامه پارس به رئيس دفتر خود چنين مي نويسد:
«به نظميه جواباً نوشته شود. . . ممكن است اعلان مزبور را در تقويم هاي توقيف شده سياه نمود و تقويم ها را آزاد كرد. . . سازماندهي موقوفات بهائيان - عبدالحسين تيمورتاش. »(12)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
7- در اصل متن نقطه چين است. به نظر مي رسد كلمه «خيانت» باشد.
8- اسنادي از مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، چاپ اول، سال 1380 و سند شمارأ 142.، صص 68و5.8
9- محمدعلي امير جاهد صاحب يك نمايشگاه و فروشگاه مبل در خيابان لاله زار بود و نعمت الله جهانبانوئي مدير مجله فردوسي در اين نمايشگاه كار مي كرد.
01- اسنادي از مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، سند شماره 242.، ص 6.8
11- اسنادي از مطبوعات و احزاب در دوره رضاشاه، سند شماره 342.، ص 7.8
21- همان، سند شماره 442.، ص 8.8
2-كليدارزاق عمومي دردست بهائيان
عبدالحسين نعيمي كه با بخش جاسوسي سفارت انگليس كار مي كرد، بعدها رئيس كميته محرمانه اين سفارتخانه شد و با همكاري آلن چارلز ترات، دبير اول سفارت انگليس در تهران و با هدايت ميس آن لمبتون(3) - جاسوس معروف انگليس در تهران كه بعدها در انگلستان به استادي دانشگاه رسيد - نقش مؤثري در امور سياسي داخلي و خارجي ايران داشت.
عبدالحسين نعيمي از اوايل نيمه دوم دهه 1320 ظاهراً همكاري با سفارت انگليس را رها كرد و به تجارت، بويژه خريد و فروش زمين در تهران روي آورد. اما تا پايان عمر روابط محرمانه خود را با اين سفارتخانه و سازمان هاي جاسوسي انگليس ادامه داد. او از رهگذر همين همكاري با انگليسي ها به ثروت سرشاري دست پيدا كرد و بخش قابل توجهي از اراضي بلوار كشاورز كنوني و خيابان كارگر شمالي و خيابان ولي عصر و منطقه يوسف آباد - كه متعلق به شركت امناء (مركز موقوفات بهايي) بود - را خريداري كرد و در فاصله چند سال با افزايش قيمت زمين در اين مناطق، ثروت خود را به چند برابر افزايش داد.
نعيمي دو دختر به نام هاي مليحه و محبوبه داشت كه مليحه همسر سپهبد پرويز خسرواني مالك باشگاه ورزشي تاج - كه مدتي فرماندهي ژاندارمري كل كشور و زماني معاونت نخست وزير و رياست سازمان تربيت بدني را برعهده داشت - بود و محبوبه با محسن نعيمي (دبير مؤيد) ازدواج كرد. محبوبه و همسرش در سال 1346 با مأموريت از جانب «بيت العدل عكا» براي همكاري در تبليغات فرقه ضاله بهائيت در مناطق مركزي و جنوبي آفريقا، به شهر ژوهانسبورگ مهاجرت كردند و به قرار اطلاع هم اكنون سرپرستي امور بهائيان و عناصر تازه بهايي شده در آفريقاي مركزي و جنوبي را بر عهده دارند.
مليحه نعيمي از رهگذر عشق و عاشقي و بدون جلب موافقت پدرش با پرويز خسرواني - كه به تازگي دوره دانشكده افسري را تمام كرده و به درجه ستوان دومي نائل آمده بود - ازدواج كرد و به همين سبب عبدالحسين نعيمي دخترش را تهديد كرد كه وي را از ارث محروم خواهد كرد. اما پرويز خسرواني كه توانايي محروم ماندن از سهم الارث هنگفت همسرش را نداشت، خود را علاقه مند به فرقه بهائيت نشان داد و در يك مراسم رسمي در حضور محمدعلي ورقا(4) يكي از ايادي امرالله و استاد دانشگاه و عالي ترين شخصيت بهايي و نماينده امين شوقي رباني - جانشين عبدالبها و پيشواي وقت بهائيان - در ايران به اين فرقه ضاله پيوست. ولي او چون نظامي بود، از بستگان همسرش خواسته بود تا راز بهايي شدن وي را آشكار نكنند.
از آنجا كه بهائيان نقش بسزايي در پيروزي كودتاي رضاخان داشتند، پس از روي كار آمدن رضاخان با اشغال پست هاي حساس حكومتي دستمزد خود را از رضاخان گرفتند. تا آنجا كه در كابينه سيد ضياءالدين طباطبايي، يكي از سران درجه اول بهائيان ايران به نام علي محمدخان موقرالدوله(5)، وزير فوايد عامه و تجارت و فلاحت شد و در سال هاي جنگ جهاني دوم هم كه ارزاق عمومي و حياتي كمياب و يا ناياب شده بود، كار توزيع رزق و روزي مسلمين توسط ايادي رژيم پهلوي به دست بهائيان سپرده شد. بهائيان در آن سال ها توزيع و پخش كوپن هاي قند و شكر و قماش و ضروريات حياتي جامعه را نيز به دست گرفته بودند.
در شاهرود رئيس اداره خواروبار (رئيس خريد غله و خواروبار) و رئيس دخانيات و چند اداره مهم ديگر بهايي بودند كه در شب نيمه شعبان 1323 فردي مسلمان را به قتل رساندند و البته پرونده آنها با وجود اثبات قتل به حالت ركود باقي ماند و با توجه به همين پشتوانه همواره در شهرستان باعث بلوا و آشوب مي شدند و به دليل حمايتي كه از سوي حكومت مركزي مي شدند از هيچ مسئولي نيز حرف شنوي نداشتند. (6)
3 -ميس آن لمبتون يكي از معروفترين جاسوسان انگليسي مقيم ايران بود كه تحت پوشش وابسته فرهنگي بريتانيا و خبرنگار راديو بي بي سي، براي سازمان اينتليجنت سرويس كار مي كرد. و س رريدر بولارد، سفير كبير انگليس در تهران او را به سرپرستي امور اطلاعاتي و جاسوسي سفارت منصوب كرده بود. در حوادث مربوط به شهريور 1320 مأموريت ويژه جاسوسي زير پوشش اطلاعات و مطبوعات به خانم لمبتون محول شد و پس از اشغال ايران در سوم شهريور 1320 رياست تشكيلات جاسوسي «خانه پيروزي» (ويكتوريا هاوس) نيز به او واگذار شد. او علاوه بر زبان و ادبيات فارسي، به زبان هاي عربي و تركي تسلط كامل داشت و وقتي فارسي حرف مي زد مخاطب نمي توانست تشخيص بدهد كه او انگليسي است. لمبتون در مسافرت هاي خود به سراسر ايران عده اي از آقازادگان ايلات و عشاير را انتخاب كرد و وسيله اي فراهم ساخت كه به انگلستان بروند و با هزينه محرمانه دولت انگليس ظاهراً مشغول تحصيل شوند. لمبتون از جاسوسان نامداري بود كه بعدها تجارب خود را به صورت كتب گوناگون در اختيار دانشگاه هاي انگليس گذاشت و به عنوان استاد ايران شناسي به تدريس پرداخت. براي اطلاع بيشتر ر. ك: نيمه پنهان، جلد دوم، دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، چاپ چهارم، آذر 1379، صص 49-.47
4- علي محمد ورقا فرزند ولي الله ورقا متولد 1290 شمسي ليسانس اقتصاد خود را از دانشگاه تهران و دكتراي علوم انساني را از دانشگاه سوربن پاريس گرفت. وي به نمايندگي از عبدالبهاء در كنفرانس آمريكاي جنوبي در 1958 شركت كرد و به دستور عبدالبهاء به بغداد و بيروت سفر كرد و بسياري از تابستان ها را در اسرائيل بسر مي برد.
وي جزو اياديان امرالله و از كساني بود كه در انتخابات اولين اعضاي بيت العدل شركت داشتند. علي محمد ورقا در بسياري از كنوانسيون هاي منطقه اي بهائيان از جمله آرژانتين، شيلي، اروگوئه و. . . به عنوان نماينده عبدالبهاء شركت داشت و در كنوانسيون هاي بلژيك و لوكزامبورك نيز نماينده مركز جهاني بهايي بود.
5- حسن موقر باليوزي فرزند «علي محمدخان موقرالدوله» در سال هاي 1937-1960 رياست محفل ملّي روحاني بريتانيا را بر عهده داشت و يكي از ايادي امرالله بود. حسن باليوزي از مديران اوليه راه اندازي شبكه فارسي زبان «بي بي سي» بود. وي در سال 1980 ميلادي مرد.
6- فجايع بهائيت يا واقعه قتل ابرقو، شيخ حسين خراساني، 1331، صص 19-.25
1-بهائیت نضج می گیرد.
يادداشت نويسنده
كتابي كه پيش رو داريد، به موضوعي خاص اختصاص دارد و نشان دهنده سلطه بي چون و چراي بهائيت و حضور پررنگ و آشكار آنان بر مقدرات و زندگي مردم مسلمان ايران در دوران ديكتاتوري رضاخان و سپس ايام اقتدار پسرش محمدرضا پهلوي تا سپيده دم پرطراوت پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 است.
عمده آنچه در اين كتاب آمده است را شخصاً و طي ده ها سال تلاش و تكاپوي حرفه اي در عرصه فعاليت هاي مطبوعاتي شاهد بوده ام. همچنين در طي سال ها فعاليت در حوزه رسانه هاي كشور، اعم از راديو و تلويزيون و مجلات و روزنامه هاي مهم و پرتيراژ ايران در دوران ديكتاتوري خاندان پهلوي، همواره نظاره گر غارتگري بيت المال مردم مسلمان ايران توسط بهائيان و حاكميت اين فرقه ضاله بر جريان تصميم گيري و اجراي امور كشور براساس طرح و برنامه هاي غارتگرانه صهيونيستي و تلاش و كوشش آنان براي «اليناسيون» و «از خودبيگانه كردن» مردم، مخصوصاً جوانان اين آب و خاك بوده ام. از اين روي افشاي آنچه را كه در آن سال ها و از نزديك به صورت روزمره شاهد بوده ام بر خود فرض دانسته و وظيفه خود مي دانم تا مردم، به خصوص آيندگان را از آنچه در روزگار اقتدار خاندان پهلوي از سوي بهائيان بر اين مردم و آب و خاك رفت، آگاه كنم؛ تا در فرداي اين سرزمين، نويسندگان تاريخ، آنچه را كه از رهگذر سلطه غير رسمي بهائيان بر سر مردم ما آمد، از خاطر نبرند و در تدوين تاريخ اجتماعي ايران در عصر پهلوي، يك سند و يك كتاب متكي بر مشاهدات مستقيم يك روزنامه نگار را در اختيار داشته باشند.
ترديدي ندارم كه از نخستين روز انتشار اين كتاب، كليه مجريان و برنامه سازان تلويزيون هاي ماهواره اي خارج و يا روشنفكران گريخته از كشور عليه من موضع خواهند گرفت و ضمن ترور شخصيت، به نفي گذشته ام نيز خواهند پرداخت. اما من را ديگر از اين موضع گيري هاي خصمانه هراسي نيست. زيرا به اين يقين رسيده ام كه دشنام هاي آنان، موجب بخشايش گناهان من و نزديكي بيشتر من به خداوند خواهد شد. جريان كاذب روشنفكري، من را سال هاي سال از خدا دور كرده بود و چه سعادتمندم كه در اين سال هاي آخر عمر از ضلالت و گمراهي بيرون آمده ام و مي كوشم تا خود را به سرچشمه رستگاري برسانم. آري، من را ديگر از جوسازي هاي ضدانقلاب و مزدبگيران و جيره خواران حزب استعمار ساخته بهائيت و راديو تلويزيون ها و روزنامه و مجلات و ساير رسانه هاي وابسته به آنان، هراسي نيست و يقين دارم كه آنها در اين گونه خرابكاري ذهني توفيق نخواهند يافت. زيرا اكثر اهالي قلم و كتاب و كتابخواني روزگار سياه محمدرضا پهلوي، هنوز نام من را به خاطر دارند و آثار من، چه به صورت پژوهش و تحقيق در حوزه ايران شناسي و چه به صورت برنامه هاي راديويي و تلويزيوني و يا به صورت متن و گفتار فيلم ها و برنامه هاي مستند در آرشيو مركز پژوهش هاي تلويزيون ملي ايران، دفتر مركز خبر و مجله تماشا (ارگان مطبوعاتي سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران)، يا به صورت گزارش ها و مقالات چاپ شده در جرايد مختلف، بويژه روزنامه هاي كيهان و اطلاعات، در آرشيو مطبوعات و كتابخانه ملي ايران باقي است و امضاي من در ذيل اولين بيانيه تأسيس كانون نويسندگان (دوره اول) كه با همت و تلاش زنده ياد جلال آل احمد انتشار يافت، وجود دارد. اسناد حضور و فعاليتم در دوره دوم كانون نويسندگان ايران و نيز عضويتم در سنديكاي خبرنگاران مطبوعات در دسترس همگان قرار دارد و پس از پيروزي انقلاب نيز به دعوت مرحوم حسن منتظرقائم در شمار چهار نفر عضو اولين هيأت تحريريه ماهنامه «كيهان فرهنگي» فعاليت داشته ام و اين اسناد اثبات مي كنند كه من ده ها سال در متن اصلي رويدادهاي فرهنگي و مطبوعاتي اين كشور زيسته ام و خود از نزديك شاهد مسائلي بوده ام كه در اين كتاب به بخشي از آنها اشاره كرده ام.
در پايان وظيفه خود مي دانم تا از حسن نيّت جناب آقاي حسين شريعتمداري، نماينده مقام معظم رهبري در مؤسسه كيهان و نيز تشويق و ياري آقاي حسن شايانفر، مشاور فرهنگي و مدير دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان كه امكان چاپ اين اثر را فراهم كردند و نيز سركار خانم مريم تهراني كه در تهيه بسياري از اسناد و رفرنس هاي اين كتاب به من ياري رساندند، سپاسگزاري نمايم.
خداوند حسن نيّت آنان را در شمار باقيات الصالحات آنها قرار دهد و اميد كه خوانندگان محترم نيز از طلب آمرزش و دعاي خير در حق اين حقير، دريغ نورزند.
زيبد كه ز درگاهت، نوميد نگردد باز
هر كس كه به اميدي بر خاك درت افتد
احمد اللهياري 1386.3.5
فصل اول
دوره رضاخان
حضور بهائيان پس از كودتا
رضاخان مدتي پس از دستيابي به تاج و تخت، كه به گواهي اسناد آن را مديون استعمار و عمله آن بود و پس از تثبيت خود به بهانه نوسازي كشور، هجوم عليه اسلام و روحانيت را آغاز كرد و هرروز به بهانه اي محدوديتي جديد براي روحانيون و اجراي تكاليف و آداب و سنن اسلامي مردم ايجاد مي كرد. او پس از كودتاي۱۲۹۹ و در ابتداي فعاليتش، با هدف عوام فريبي از خود چهره اي طرفدار اسلام نشان مي داد و در روز تاسوعا و عاشورا در حالي كه به سرخود كاه گل مي ماليد، همراه با دسته سينه زنان فوج قزاق مقيم تهران، به حسينيه ها و تكاياي مختلف در چهار محله معروف تهران مي رفت، اما پس از رسيدن به پادشاهي به طور كامل رنگ عوض كرد و تا آنجا پيش رفت كه حتي برگزاري جلسات مذهبي در خانه ها را هم ممنوع اعلام كرد و حق پوشيدن لباس روحانيت و داشتن عمامه و ايراد سخنراني اسلامي و منبر رفتن و موعظه را از بسياري مبلغين و وعاظ مسلمان سلب كرد و به زور سرنيزه و قواي نظامي و انتظامي، چادر و حجاب از سر زنان مسلمان برداشت.
در اين دوره به موازات كمرنگ نمودن نقش روحانيون مسلمان، بهائيان قدرت گرفتند و به صورت نمايان و بارز در عرصه هاي مختلف اجتماعي و سياسي ايران به ايفاي نقش پرداختند.
رضاخان شخصاً به بهائيان اعتماد فراوان داشت. تا جايي كه يك افسر بهايي به نام ستوان اسداله صنيعي (وزير جنگ در كابينه هويدا) را به عنوان «پيشكار» و «آجودان» و رئيس دفتر وليعهدش محمدرضا پهلوي منصوب كرد و حتي قصد داشت يكي از بهائيان معروف به نام مجيد آهي(1) را نخست وزير كند. مجيد آهي از عوامل مؤثر در صعود رضاخان و از رجال دوران پهلوي، نوه ميرزامجيد ، منشي سفير روسيه و شوهر خواهر حسينعلي نوري (بهاء) بود.
از ديگر بهائيان دوره رضاخان بايد از عبدالحسين نعيمي ياد كرد. وي پسر ميرزا محمد نعيم شاعر معروف بهايي بود. ميرزا محمد نعيم كه پس از مهاجرت به تهران به استخدام سفارت انگليس درآمده بود، پسرش عبدالحسين را هم در اين سفارتخانه به كار گماشت. نقش مخربي كه عبدالحسين نعيمي در نهضت جنگل و در ميان ياران ميرزا كوچك خان ايفا كرد، بر اساس مأموريت محوله از سوي سفارت انگليس بود. (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مجيد آهي در سال ۱۲۶۵ شمسي به دنيا آمد. وي نوه ميرزا مجيد، شوهرخواهر ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) بود. ميرزا مجيد، مقام منشي سفارت روسيه را برعهده داشت و بنابه نوشته شوقي افندي، به هنگام حمله ناموفق بهائيان به كالسكه ناصرالدين شاه در جاده قصر دوشان تپه كه منجر به صدور دستور قتل بابي ها شد، وي بهاءالله را به خانه خود در باغ تابستاني سفارت روسيه برد و با اعمال نفوذ پرنس دالكوركي - وزير مختار روسيه در ايران - شاه از كشتن و زنداني كردن بهاءالله خودداري كرد و او را به همراه يك فوج از سربازان روسي به عراق - كه جزو امپراتوري عثماني بود - فرستاد. مجيد آهي براي ادامه تحصيل به «پطرزبورگ» رفت و در رشته حقوق فارغ التحصيل شد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. بعد از كودتاي ۱۲۹۹ به حمايت از رضاخان پرداخت. به همين سبب با علي اكبر داور حزب راديكال را با هدف به سلطنت رساندن رضاخان ايجاد كرد. پس از حمله متفقين به ايران رضاشاه رياست دولت را به وي تكليف كرد، ولي او زير بار نرفت. در كابينه محمدعلي فروغي وزير دادگستري و در واقع قائم مقام و همه كاره دولت بود. مجيد آهي در تمام دوران سلطنت رضاخان از قدرتي فوق العاده برخوردار بود. وي در سال ۱۳۴۲ درگذشت.
2 -عبداله شهبازي، جستارهايي از تاريخ بهائيگري ايران، فصلنامه تاريخ معاصر، سال هفتم، شماره 72، ص 0.5