19-از شوي تلويزيوني تا تهييج كوي دانشگاه

كامبيز آزردگان هم مديربرنامه هاي «شو» در تلويزيون بود و افرادي چون فريدون فرخزاد، علي تابش و پرويز قريب افشار زيرنظر او فعاليت مي كردند. شايع بود كه پرويز قريب افشار هم بهايي است. او افزون بر اجراي برنامه هاي «شو» در تلويزيون، در رشته روابط عمومي دانشكده صداوسيما تدريس مي كرد. همسر پرويزقريب افشار هم از بهايي زادگان آمريكايي بود كه علاوه براجراي نقش در برنامه «شو»، در مدرسه عالي زنان و چند دانشكده ديگر تدريس مي كرد. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به آمريكا رفت و با همكاري ايرج گرگين و هوشنگ پورنگ - برادر مهرانگيزكار - و بهائياني چون نورالدين ثابت ايماني و يهودياني چون هما سرشار چند تلويزيون فارسي زبان «كابلي» راه انداخت. قريب افشار به خاطر منافع مالي بيشتر، از همسر اولش جدا شد و با يكي از زنان بهايي و خواننده لوس آنجلس به نام زويا ثابت ازدواج كرد و اينك از طريق برنامه گذاري براي او پول درمي آورد.
قريب افشار از همسر اولش صاحب يك دختر است كه با يكي از نامداران هاليوود ازدواج كرده است.
قريب افشار و همسر جديدش قصد داشتند تابستان سال 1383 مسافرتي با پاي پياده از آستارا تا خليجي در حوالي گرگان انجام دهند. او حدود يك سال در اطراف اين برنامه خود تبليغات مي كرد و جوانان و مردم را براي همراهي با خود دعوت مي نمود. اما هيچ كس از اين برنامه وي استقبال نكرد. او با نزديك شدن موعد سفرش در خرداد 1383 كم كم صحبت از خطر اين سفر به ميان آورد و سرانجام مدعي شد كه بنا به درخواست بسياري از علاقه مندانش، برنامه اين سفر را لغو كرده است. او اكنون يكي از شركاي تلويزيون «تپش» و مالك يك راديو در لوس آنجلس است كه امواج آن با كمك سرمايه داران بهايي و يهودي به ايران ارسال مي شود.
وي تمام وقتش را صرف بهره برداري از صداي همسرش مي كند و مدام براي او در ايالت هاي مختلف آمريكا و كشورهاي اروپايي كنسرت مي گذارد.
قريب افشار در فيلم كاروان ها - اولين فيلمي كه با سرمايه ايران و يك شركت خارجي تهيه مي شد - نقش رئيس پليس يكي از شهرهاي افغانستان را برعهده داشت كه در حضورش و به فتواي روحاني شهر، سر يك جوان را كه مشروب خورده بود، مي بريدند. تماشاي سر بريدن اين جوان به فرمان يك روحاني، بدترين تأثير را در ذهن و انديشه كساني كه شناخت درستي از دين مبين اسلام نداشتند، بر جاي مي گذاشت.
در حادثه مشكوك كوي دانشگاه كه در تاريخ تيرماه 1378 واقع شد، پرويز قريب افشار فعاليت وسيعي داشت و هر شب از طريق يك برنامه راديويي به نام صداي ايران به همراه سعيد قائم مقامي برنامه هايي براي فريب و تهييج جوانان اجرا مي كرد و از طريق ماهواره به ايران مي فرستاد.
از ديگر بهائيان سرشناس تلويزيون ژيلا سازگار نام داشت. او تحصيلات دانشگاهي اش را در آمريكا به پايان برده و داراي ليسانس روزنامه نگاري از دانشگاه «سن خوزه» آمريكا بود. به شهادت اسناد و مدارك موجود، دانشگاه «سن خوزه» همان مركزي است كه افرادي چون مجيد دوامي - سردبير زن روز - و تورج فرازمند را زير پوشش تربيت روزنامه نگار آموزش داده است. ژيلا مدعي بود كه در دوران اقامت در آمريكا به عضويت هيئت تحريريه دو مجله پرتيراژ آمريكايي يعني مجلات «تايم» و «لايف» پذيرفته شده و نيز ادعا مي كرد كه فارغ التحصيل دوره دو ساله روزنامه نگاري از دانشگاه تهران است.
ژيلا سازگار بيش از اينكه به عنوان يك روزنامه نگار شهرت داشته باشد، به عنوان يك قصه نويس معروف بود و به اصطلاح از دنباله روهاي «جريان سيّال ذهني» به حساب مي آمد. او در كنار تلويزيون با مجله تلاش متعلق به اميرعباس هويدا و اطلاعات بانوان همكاري داشت.
زماني كه تأسيس مجله تماشا در دستوركار تلويزيون ملي ايران قرارگرفت و سازماندهي و فعاليت آن آغاز شد، ژيلا سازگار به عنوان سردبير اين مجله انتخاب و مشغول به كار گرديد. وي داراي ارتباطات بسيار صميمي با ايرج گرگين بود و با منوچهر محجوبي(44) نيز دوستي ديرينه داشت.
ژيلا سازگار زماني كه عهده دار سردبيري مجله تماشا شد، هفته اي يك روز ناهار را با ستار لقايي صرف مي كرد. خانم ژيلا سازگار در اين ملاقاتها درباره مسائل مربوط به مجله تماشا با لقايي به رايزني مي پرداخت و ستار لقايي با توجه به موقعيت و تماس نزديكش با مديران ارشد رژيم، دستورالعمل هاي خاص را به او ابلاغ مي كرد. خصوصاً كه هر دو نفر از پيروان فرقه ضاله بهائيت بودند.
از ديگر افرادي كه با حمايت بهائيان به تلويزيون ملي آمد، ديانا نيك دل نام داشت. ديانا را ژيلا سازگار به مجله تماشا آورد و به عنوان خبرنگار استخدام كرد. ديانا پس از مدتي با بهره گيري از امتياز بهايي بودن، با كامبيز آزردگان و چندتن ديگر از مقامات بهايي تلويزيون گرم گرفت و به مدد كامبيز آزردگان و فرشيد رمزي يك بورس دوساله مطالعاتي آمريكا به دست آورد. وي مدتي هم با مجلات ديگر كار كرد. معرف او به مجلات ديگر ستار لقايي بود.
يكي ديگر از كاركنان بهايي تلويزيون سميرا رفيع زاده نام داشت. رفيع زاده را هم ژيلا سازگار به مجله تماشا آورد و او از طريق چاپ نوشته هاي خود در اين مجله به سايرنشريات راه پيدا كرد. وي از بستگان نزديك منصور رفيع زاده - سرپرست ساواك در آمريكا - بود. او هم تا زمان پيروزي انقلاب مورد حمايت ستار لقايي بود.
از ديگر بهائياني كه در عرصه فرهنگ و هنر ايران فعاليت داشت، شخصي به نام خسروهريتاش از تحصيلكردگان آمريكا بود.
خسرو هريتاش وقتي به تهران آمد، با حمايت سرمايه داران بهايي مشغول به كار شد و آنها تمام وسايل لازم براي كار سينمايي را براي او خريداري كردند و در اختيارش گذاشتند. مسئوليت مطرح ساختن خسرو هريتاش به ستار لقايي محول شده بود و او يك روز بعدازظهر، ميهماني عصرانه اي در محل دفتر كاري كه براي هريتاش آماده شده بود، ترتيب داد كه پس از پذيرايي از ميهمانان و حضرات روشنفكر و روزنامه نگاران، چندنمونه از فيلمهايي كه هريتاش در آمريكا ساخته بود، نمايش داده شد.
هريتاش در ايران نيز چندفيلم ساخت. او در تمام فيلم هايش هدفي جز ضربه زدن به اخلاقيات و سنت و اعتقادات مردم مسلمان نداشت. وي فيلمي به نام «برهنه تا ظهر، باسرعت» ساخت. اين فيلم آن قدر وقيح بود و آنقدر صحنه هاي زننده داشت كه حتي رژيم پهلوي از ترس شورش و عصيان مردم، نمايش آن را خيلي سريع متوقف ساخت. اين فيلم فقط يك سانس برروي صحنه بود، يعني ساعت 10.30 صبح بر پرده سينماها رفت و ساعت 12 ظهر همان روز توقيف شد. در اين فيلم، ايرن همسر سابق محمد عاصمي - توده اي معروف - و بازيگر فيلم «محلل» بازي مي كرد و بيشتر لحظات آن مملو از صحنه هاي وقيح و هرزگي بود.
يكي ديگر از بهائيان معروف در عرصه به اصطلاح هنر ايران فريدون فروغي نام داشت. اين شخص كه به كار آوازه خواني مشغول بود، توسط فرشيد رمزي معروف شد. زماني كه تصوير فريدون فروغي برآنتن رفت، مردم از خشونت نهفته در صداي او تعجب كردند، اما عده اي از هنري نويسان مطبوعات كه از سوي كانونهاي بهايي حمايت مالي مي شدند، به تمجيد از او پرداختند و با طرح مباحثي تحت عنوان «پديده ضدصدا» به مطرح ساختن وي پرداختند.
بهائيان كار تبليغات مطبوعاتي فريدون فروغي را تحت كنترل داشتند. ستار لقايي رسماً از مينااسدي و شهين حنانه خواسته بود تا براي فريدون فروغي ترانه بسرايند و به مسئولان سرويس هاي هنري روزنامه ها و مجلات توصيه مي كرد تا از او حمايت كنند و مطالبي كه درباره او مي نويسند به صورت رپرتاژ آگهي برايش قبض صادر نمايند. فرشيد رمزي شخصاً براي هرترانه فريدون فروغي مبالغ قابل توجهي به شاعران مي داد.
در اين زمان افزون بر ستار لقايي، فرشيد رمزي هم با خبرنگاران هنري جرايد تماس برقرار كرد و از آنان خواست تا هر يك مصاحبه هايي با فريدون فروغي انجام دهند و همانند رپرتاژ آگهي ها، صورت حساب آن را براي وي در تلويزيون بفرستند. به هرحال بهائيان مقتدر تلويزيون نظير فرشيد رمزي و كامبيز محمودي با ميان پرده هايي كه از فروغي برآنتن مي فرستادند، همراه با قدرتمندان مطبوعات وي را به شهرت رساندند.
از سوي ديگر مهدي ميثاقيه صاحب استوديو سينمايي ميثاقيه و تهيه كننده فيلم هاي فارسي - كه او هم بهايي زاده اي متعصب بود - ترتيبي داد تا چند ترانه فروغي در خلال فيلم هاي مبتذل پخش شود. شهيار قنبري هم چند ترانه به اصطلاح درجه اول خود مخصوصاً ترانه «نماز» را در اختيار فريدون فروغي گذاشت. در اين ترانه آمده بود:
من نمازم تو را هرروز ديدن است
از لبت دوستت دارم شنيدن است
يكي از تمهيداتي كه ستار لقايي با دستياري رجبعلي اعتمادي معروف به«ر. اعتمادي» براي هرچه بيشتر چهره كردن فريدون فروغي به كار بست، بهره برداري از جنجال هاي مثلاً عشقي بود. در آن ايام كم كم «فروزان» هنرپيشه فيلم هاي وقيح به سالهاي پيري نزديك مي شد و زنان تازه كار نظير مرجان و نوش آفرين موقعيت او را تهديد مي كردند. ستار لقايي و يارانش به همراه «ر. اعتمادي» براساس يك قرارداد، تمهيدي انديشيدند و مجله جوانان مدعي شد كه «فروزان» و «فريدون فروغي» عاشق هم هستند و مدتهاست كه «كولي وار» بدون عقد شرعي زندگي مي كنند و چندهفته پياپي عكسهاي مختلفي از اين دو نفر در ژست هاي گوناگون، وسيله پر كردن صفحات مجلات مختلف و جلب مشتري براي آنها بويژه مجله «اطلاعات جوانان» شد. با اين تمهيد هم فريدون فروغي مطرح گرديد و هم فروزان به طور موقت، از خطر كمرنگ شدن شهرتش رهايي يافت.

 

18-تلويزيون بهايي زده

احسان يارشاطر نيز از استادان بهايي دانشگاه تهران بود. او پس از اخذ ليسانس از دانشسراي عالي با بورس اعطايي دولت انگلستان به لندن رفت و دكتراي خود را در رشته زبانهاي اوستايي دريافت كرد. وي پس از بازنشستگي ابراهيم پورداود، (37) به عنوان استاد كرسي زبانهاي اوستايي و جانشين وي برگزيده شد و پس از مدت كوتاهي به عنوان پرفسور كرسي زبان و ادبيات فارسي در يكي از دانشگاههاي آمريكا انتخاب گرديد. يارشاطر از دوستان نزديك اسدا لله علم بود و تا پايان حيات رژيم پهلوي، رياست «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» را برعهده داشت. او پس از پيروزي انقلاب، مأمور تدوين يك دايره المعارف به نام «ايرانيكا» شد و در آن به تحريف مسايل تاريخي و فرهنگي ايران پرداخت. وي در اين دايره المعارف به طور مفصل از «ميرزاحسينعلي نوري» (بهاءا لله) سركرده فرقه ضاله بهائيت تجليل كرده است. (83)
شايان ذكر است انتشارات اميركبير، كه زير مجموعه سازمان تبليغات اسلامي قرار دارد، در سال 1383، سه مجلد از دانشنامه ايرانيكا (مربوط به مشروطيت و. . . ) را ترجمه و منتشر كرد. يارشاطر، سردبير و سرويراستار ايرانيكا بوده و نويسنده اولين مقاله در مجله مربوط به مشروطيت نيز عباس امانت، يكي از عناصر مشهور بهايي در غرب است كه در مقاله خويش، به عنوان زمينه سازان فكري مشروطه، در كنار سيد جمال الدين اسدآبادي و ميرزا ملكم خان، از سران بهائيت نام برده است!(93)
يكي از بهائيان ديگر كه در دوران رژيم پهلوي با مؤسسه كيهان همكاري داشت، امير گل آرا نام داشت كه پيش از پيروزي انقلاب سالها رئيس سازمان آگهي هاي مؤسسه كيهان بود. او تا اواسط دهه چهل در اين سمت فعاليت مي كرد و پس از آن از كيهان رفت. گل آرا دستي در نويسندگي داشت و از دنباله روهاي صادق هدايت و حتي فراتر از آن از پيروان دادائيسم بود.
افزون بر اين، يك خبرنگار عكاس به نام رضا زاده و يك خبرنگار به نام اميركيوان ايقاني عضو تحريريه روزنامه كيهان بودند. ايقاني كه بابلي بود و در سرويس اقتصادي كار مي كرد، از اواخر دهه 1330 به استخدام مؤسسه كيهان درآمده بود.
ايقاني از سال 1347 همه ساله در مهرماه بنا به دعوت دولت «آلمان غربي» براي شركت در جشني به نام «هفته سبز» به اين كشور سفر مي كرد. او فردي بسيار تودار بود، هيچ گونه اطلاعاتي درباره اين مسافرت ها كه مدت 02 روز به طول مي انجاميد در اختيار هيچ كس نمي گذاشت. وي هرسال براي رفتن به اين سفر و شركت در مراسم ياد شده، مدت 02 روز تقاضاي مرخصي مي كرد. اين مسافرت ها تا سال 1357 ادامه داشت. ايقاني در سال 75 براي رفتن به اين سفر تقاضاي 02 روز مرخصي كرد، اما فقط در تيرماه 1358 براي گرفتن حق و حقوق بازخريد 02 سال استخدامش در روزنامه كيهان به ايران آمد و پس از دريافت اين وجوه بار ديگر از ايران خارج شد و تا آنجا كه اطلاع دارم ديگر به ايران برنگشت. خبرنگار عكاس كيهان هم كه رضازاده نام داشت پس از بازخريد سنوات خدمت خود به كانادا رفت و به طوري كه شنيده ام در همان جا در يك تصادف اتومبيل درگذشت.
اميركيوان ايقاني آدمي بسيار ساكت و گوشه گير بود و بركارش تسلط داشت و از زيركي كافي برخوردار بود. او سخت مواظب بود تا در خلال خبرها به كارخانه ها و توليداتي كه مربوط به تجار بهايي بود، لطمه وارد نشود. وي از شركت فيروز متعلق به حبيب ثابت پاسال مقرري دريافت مي كرد و اكثر آگهي هاي مربوط به شركت هاي تجارتي حبيب ثابت(04) و كارخانه هاي متعلق به بهائيان، از كانال او به كيهان و ديگر روزنامه ها و مجلات داده مي شد.
ايقاني با احمد رياحي خبرنگار ديگر سرويس اقتصادي كيهان رفاقت و صميميت فراوان داشت و با هم در تهيه آگهي و اخذ پورسانت شريك بودند. به طوري كه شايع بود آنها حتي عكس ها و اخبار مربوط به اصلاحات ارضي و تعاون و امور روستاها را به صورت آگهي حساب مي كردند و پول آن را از دولت مي گرفتند. سناتور مصباح زاده صاحب امتياز مؤسسه كيهان در آن سال ها هم دستور داده بود تا در ازاي اين خوش خدمتي ها به ميزان سي درصد از هر آگهي به اين دو نفر پورسانت پرداخت شود.
ليلي كسري يكي ديگر از بهائيان شناخته شده در مطبوعات بود. وي متولد 1318 بود و تحصيلاتش را در انگلستان به پايان برده و از كالج كينگز انگلستان ليسانس علوم اداري دريافت كرده بود. همكاري با مطبوعات را حدوداً از سال 1334 با مجله «اميدايران» آغاز كرد و سالها براي مجله «روشنفكر» و «اطلاعات بانوان» مطلب تهيه مي نمود. وي مورد حمايت ايرج نبوي بود و به همين سبب ستار لقايي هم به او روي خوش نشان مي داد و نوشته ها و آثار او را چاپ مي كرد.
وقتي مجله فردوسي و خوشه با شعرنو برخورد مهربانتري پيدا كرده بودند، «ليلي كسري» اشعارش را براي اين مجلات مي فرستاد. او شب هاي سه شنبه در ديدارهاي هفتگي مجله فردوسي حاضر مي شد و اشعار جديدش را براي همكاران مي خواند.
كسري با ستار لقايي به دليل بهايي بودن ارتباط ويژه و رفت و آمد خانوادگي داشت.
ليلي كسري در زمره روزنامه نگاراني بود كه از طريق روزنامه نگاري كاري در دستگاه دولت براي خود دست و پاكرد. او به استخدام پتروشيمي درآمد و منشي يكي از مقامات عالي - گويا مديرعامل - بود.
وي سه كتاب شعر منتشر كرده بود. از جمله در سال 1348 مجموعه شعري از او به نام «فصل مطرح نيست» انتشار يافت. با اينكه اين مجموعه از نظر شعري داراي ارزش چنداني نبود و اشعار آن كاملاً معمولي و سطح پايين بودند، اما نمي دانم تحت چه مسائل و الزاماتي اين كتاب را به عنوان «كتاب شعر برگزيده سال» انتخاب كردند و تلويزيون جايزه ويژه خود را در آن سال به «ليلي كسري» اهدا كرد.
او پس از انقلاب از ايران گريخت و به آمريكا رفت و در لس آنجلس مقيم شد. وي مدتها ترانه سرايي مي كرد.
ليلي كسري چند سال پيش مبتلا به سرطان گرديد و چند ماه قبل از مرگش كلوب روتاري رنچوپارك لوس آنجلس مراسم بزرگداشتي براي او در محل مجموعه «المپيك كلكشن» لس آنجلس برگزار كرد. در اين مراسم پري اباصلتي نماينده فرمايشي مجلس شوراي ملي و رئيس وقت كلوب روتاري رنچو پارك، ايرج گرگين، هما سرشار(41) و چندتن از اعضاي انجمن جوانان بهايي و يهودي ايراني تبار مقيم آمريكا، درباره نقش و جايگاه او در شعر زنان روزگار پهلوي سخنراني كردند و «هايده» - خواننده زمان طاغوت - چند ترانه از سروده هاي او را خواند. هجوم سرطان او را به شدّت نحيف كرده بود. به طوري كه به مدد صندلي چرخدار حركت مي كرد. ليلي كسري سرانجام در لس آنجلس مرد.
از ديگر روزنامه نويسان بهايي بايد از مهردادشكوري نام برد. اين شخص با سرمايه اي كه از سوي محافل بهائيت تهران در اختيارش گذاشته شده بود، يك سازمان انتشاراتي ايجاد كرد. زماني كه سياست غالب فرهنگي توجه به مدرنيسم مبتذل بود و تمام جرايد يك صدا در جهت جا انداختن ابتذال به نام مدرنيسم فعال بودند، شكوري هم دست به كار چاپ يك سلسله كتاب در اين زمينه شد و كوشيد تا مطالب سطح پاييني را به نام «جلوه هاي مدرنيسم» به خورد جوانان بدهد.
از ديگر فعاليت هاي مهم مهرداد شكوري، فعاليت در مجله اين هفته بود. مجله «اين هفته» قصد داشت همانند مجله آمريكايي «پلي بوي»، آرام آرام عكس هاي لخت و عريان زنان را چاپ كند و سكس را به عنوان سرگرمي ودلمشغولي رسمي به ميان اجتماع ببرد.
شكوري از نخستين شماره تا روزي كه دفتر اين مجله با بمب مبارزان مسلمان منفجر شد، عهده دار سمت معاونت سردبيري «اين هفته» بود. مجله مذكور را جوادعلاميردولو(24) - يكي از قوادان شاه- انتشار مي داد.
مهرداد شكوري هم تحت حمايت و نفوذ بهائيان بود و غير از ملاقات هاي محرمانه، اغلب شب ها ستار لقايي را به خانه خود واقع در حوالي پل سيدخندان مي برد و درباره كارهاي انتشاراتي با وي مشورت مي كرد.
بهائيان در راديو و تلويزيون
فرقه بهائيت تشكيلات منسجم و قدرتمندي در راديو و تلويزيون داشت كه از نخستين روز فعاليت فرستنده كانال 3 - كه با سرمايه بهائيان و حبيب ثابت ايجاد شده بود - تا پايان حيات رژيم پهلوي در 22 بهمن فعال و مقتدر بود.
اكثريت قريب به اتفاق كاركنان تلويزيون كانال 3 از مديركل تا نگهبان در ورودي، باغبان و كارگران مسئول نظافت دستشويي ها بهايي بودند. زماني كه حبيب ثابت، اين فرستنده و فرستنده تلويزيون آبادان را به دولت فروخت، كليه بهائيان شاغل دراين دو فرستنده به استخدام تلويزيون ملي ايران درآمدند(34 ) و چون از تجربه و سابقه كار برخوردار بودند و كليه مشاغل كليدي را در اختيار داشتند، دور هم جمع شدند و تشكيلات ويژه اي را ايجاد كردند. از اعضاي شاخص تشكيلات بهائيان در راديو و تلويزيون ايران كه ظاهراً به عنوان يك انجمن صنفي و با نام «اتحاديه كاركنان فني تلويزيون ايران» فعاليت مي كرد، بايد از مهندس مكانيك، فرشيد رمزي، كامبيز آزردگان، ژيلا سازگار، دكتركامبيز محمودي و عده اي ديگر از مديران ارشد و مياني تلويزيون ملي نام برد.
مهندس مكانيك و كامبيز محمودي معاون رضاقطبي شدند. «مكانيك» بعدها با ژيلا سازگار ازدواج كرد و فرشيد رمزي برادر داود رمزي، مديريت برنامه ها و موسيقي پاپ راديو و تلويزيون ملي را برعهده داشت و همو بود كه با يك برنامه از پيش تدوين شده خوانندگاني همچون داريوش، فريدون فروغي، اونيك، نلي، شهره، ليلا فروهر، سلي، عهديه و مارتيك را به اصطلاح كشف كرد و به شهرت رساند. فرشيد رمزي شوهر لي لي فولادوند، منشي مخصوص رضا قطبي و دختر نماينده كرمانشاه در مجلس شوراي ملي بود و از اين طريق هم رابطه ويژه اي با مديران ارشد كشور از جمله رضا قطبي و مقامات مختلف برقرارساخته بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
73- براي آشنايي بيشتر با شرح حال و عملكرد ابراهيم پورداوود به جلد 21 از مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» مراجعه فرماييد.
83- براي آشنايي بيشتر با شرح حال و عملكرد احسان يارشاطر به جلد 21 از مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» تأليف دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان مراجعه فرماييد.
93- حاميان شيطان، پيشينه عملكرد بهائيت و تكاپوي آن در جهان معاصر بر ضداسلام و ايران.
04 -حبيب ثابت يكي از معروف ترين بهائيان ايران درروزگار پهلوي بود. او كه كارش را با دوچرخه سازي آغاز كرده بود در فاصله چند سال به يكي از بزرگترين سرمايه داران ايران مبدل شد و مالكيت دهها شركت بزرگ را به دست آورد. حبيب ثابت مالك اولين فرستنده تلويزيوني ايران و كارخانه نوشابه سازي پپسي كولا و كارخانه هاي جنرال تايرايران بود. براي اطلاع بيشتر درباره او به جلدسوم مجموعه كتاب هاي معماران تباهي كه از سوي دفترپژوهشهاي مؤسسه كيهان منتشر شده است، مراجعه فرماييد.
14 -براي آشنايي با «هما سرشار» به جلد 4 نيمه پنهان، دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان مراجعه فرماييد. هما سرشار همچنين از برپا كنندگان سازمان «مركز تاريخ شفاهي يهوديان ايران» در آمريكا است.
24- «جواد علامير دولو» از جاسوسان آمريكا در مطبوعات بود در اسناد لانه جاسوسي آمريكا از وي با «كد رمز» نام برده شده است. شرح حال وي در جلد 81 از مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» يا عنوان «روزنامه نگاران جاسوس» منتشر شده است.
34- من درايام اشتغالم در تلويزيون كانال 3 كسي جز افراد بهايي را نديدم. شايد كساني هم بودند كه براي استخدام و ارتقأ شغلي تظاهر به بهايي بودن مي كردند.
 

 

 

17-ريزه خواري ازجشن هاي2500ساله

شهره آغداشلو كه پس از كانديداتوري براي دريافت جايزه اسكار، يك شبه به شهرتي جهاني رسيده بود، در چند فيلم و سريال ضداسلامي و ضدايراني شركت كرد. از جمله سريالي كه سر و صداي زيادي در جهان كرد، بايد از «سريال 24» ياد كرد. داستان اين سريال درباره چند تروريست اسلامي كه يكي از آنان ايراني است و بهروز نام دارد، بود. بازي آغداشلو در سريال 24 موجب شد تا شبكه هاي مختلف تلويزيوني آمريكايي با وي مصاحبه هايي ترتيب دهند؛ زيرا پس از ماجراي 11 سپتامبر، تبليغات پيرامون مسأله تروريسم و اسلام، سوژه داغ رسانه هاي جهان بود و شهره آغداشلو با بي پروايي تمام در اكثر اين مصاحبه ها، ايرانيان و مسلمانان را به صراحت تروريست مي خواند.
اگرچه كساني كه به ظاهر داخل نظام بودند نيز، با تغافل خود زمينه وقاحت و پرده دري بيشتر را براي صهيونيست ها و مهره هايي چون شهره آغداشلو فراهم مي كردند.
به عنوان مثال، يكي از وب سايت هاي اينترنتي كه سردبير آن خود را از افراد نزديك به «دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم» معرفي مي كند، در هنگامه اي كه شهره آغداشلو به سبب بازي در نقش يك زن تروريست ايراني كانديداي جايزه سينمايي اسكار شده بود، ضمن پوشش ويژه فعاليت هاي شبه هنري اين بازيگر بيش از ده خبر از حضور وي در جشنواره ها، سمينارها و محافل گوناگون اروپايي و آمريكايي را روي خروجي وب سايتش قرار داد.
در همين ارتباط وب سايت فيلتر شده« انتخاب»، متعلق به «محمدمهدي فقيهي » در 20 فروردين 1385، با ذوق زدگي و دلباختگي متني را از شهره آغداشلو منتشر كرد كه اين بازيگر با ستايش از وب سايت انتخاب نوشته بود:
«خوشحالم كه هنوز در ايران رسانه هايي از جمله وب سايت «انتخاب» وجود دارند كه با توجه به دوري درازمدتمان از ميهن، فراموشمان نكرده و برخي اوقات از ما مي نويسند!»(28)
اين جملات هنگامي روي خروجي اين سايت مدعي پيروي از خط امام(ره) و رهبري نظام قرار گرفت كه علي رغم اعتراض گسترده ايرانيان مقيم خارج از نقش آفريني شهره آغداشلو به عنوان هنرپيشه سريال 24، دو روز پيش از آن انتخاب تيتر زد:
«شهرت و محبوبيت روزافزون ستاره ايراني هاليوود!»
و از قول استيو هولگيبت، گزارشگر ويژه فايل واشنگتن او را يك فوق ستاره وصف كرده بود!(29)
مسلمانان بيدار جهان به ناچيز بودن اين بازيگر كاري نداشتند و با توجه به اهداف شومي كه تهيه كنندگان اين سريال داشتند به پخش آن از شبكه فاكس اعتراض كردند و اين اعتراض تا آنجا پيش رفت كه حتي راديو صداي آمريكا صداي معترضان ايراني را تحت پوشش خبري خود قرار داد و گفت:
«نمايش چهره منفي از يك خانواده مسلمان در سريال تلويزيوني «24» در شبكه تلويزيوني فاكس صداي اعتراض گروه هاي مسلمان را بلند كرده است. »(30)
خيانت و مزدوري در فيلم ها و سريال هاي آمريكايي، براي شهره آغداشلو و شوهر بهايي اش هوشنگ توزيع ، ثروت به ارمغان آورد و آنان كه تا چندي قبل در يك آپارتمان كوچك در منطقه «سان ولي» - از محله هاي لوس آنجلس - زندگي مي كردند، صاحب يك خانه وسيع و گرانقيمت در يكي از حومه هاي اعيان نشين لوس آنجلس شدند. به طوري كه هوشنگ توزيع در تماس با يكي از دوستانش در داخل كشور تعريف مي كرد، تنها ماهانه 16 هزار دلار قسط اين خانه را مي پردازند و افزون بر هزار دلار، قسط دو عدد مرسدس بنز - كه يكي را براي شهره و ديگري دخترش «تارا» خريده است - مي دهد و تمام اين پول ها از رهگذر همكاري آنها با گروه هاي فشار صهيونيستي و تلاش هاي ضدايراني بهائيان است.
از ديگر عناصر فعال بهايي در عرصه مطبوعات و رسانه ها بايد از شهين قيامي ياد كرد. او در سال 1329 به دنيا آمد و فعاليت مطبوعاتي اش را از سال 1350 آغاز كرد. او در آغاز به عنوان شاعر نوپرداز و نويسنده براي مطبوعات تهران شعر مي فرستاد، اما شهين قيامي به صورت كاملاً فعال و مؤثر در صحنه جرايد ايران خودنمايي كرد.
خانواده شهين قيامي هم در شمار خانواده هاي متمول بودند. آنها يك دستگاه آپارتمان لوكس و بزرگ در اختيار شهين گذاشته بودند. او مسأله بهايي بودن خود را پنهان نمي كرد و حتي به آن مي باليد.
شهين قيامي ارتباط نزديكي با رضا قطبي(31)، ايرج گرگين(32)، محمود جعفريان و فرخ غفاري داشت و از اعضاي مؤثر و مرتبط با شوراي عالي جشن هنر شيراز به حساب مي آمد.
او همه ساله در ايام برگزاري جشن هنر به شيراز مي آمد و مطالبي در تجليل از برنامه هاي اين جشن مي نوشت كه به صورت بروشور در اختيار تماشاچيان برنامه ها گذاشته مي شد و يا مطالبي در همين زمينه ها تهيه مي كرد كه براي چاپ به مطبوعات ارسال مي شد. به عبارت ديگر، وظيفه «پشتيباني خبري» جشن هنر به عهده وي بود. قيامي با مجلات فردوسي، نگين، تلاش، خوشه، تماشا و كليه مجلات وابسته به وزارت فرهنگ و هنر همكاري داشت و حقوق بالايي بابت همكاري با اين مجلات بويژه مجلاتي كه با بودجه فرهنگ و هنر منتشر مي شدند، مي گرفت.
از جمله فعالان بهايي در زمينه سينما فردي به نام محبوبي - يكي از صاحبان مؤسسه فيلمكو - بود كه فيلم تبليغاتي مراسم جشن هاي دو هزار و پانصد ساله به نام فروغ جاويدان توسط مؤسسه فارس فيلمكوي وي ساخته شد. هزينه هاي اين فيلم آنچنان نامعقول بود كه صداي اداره كل نهم ساواك رژيم را نيز درآورد. در گزارش مورخه 1351.9.12 ساواك چنين آمده است:
درباره فيلم فروغ جاويدان
محترماً به استحضار عالي مي رساند فيلم مذكور كه از مراسم جشن دو هزار و پانصدمين سال بنيانگذاري شاهنشاهي ايران توسط وزارت فرهنگ و هنر تهيه شده طبق اظهار اين وزارت خانه مبلغ پنج ميليون تومان هزينه برداشته است؛ چون مبلغ فوق چنان مقرون به حقيقت نبود، لذا در امتثال امر مراتب از اداره كل نهم و ساواك تهران طي چند ماده سؤال گرديد كه نتيجه آن به شرح زير به عرض مي رسد:
1- هزينه اوليه فيلم فوق 450 هزار تومان بوده است.
2- حدود 15 نفر از فيلمبرداران و كارگردانان خارج از كادر وزارت فرهنگ و هنر بوده اند.
3- مقداري از اين فيلم در انگلستان تهيه و يك بار در حدود يك ميليون وهشتاد هزار تومان به وسيله سفارت ايران حواله شده است.
4- 31 سينما در تهران و 40 سينما در شهرستان ها اين فيلم را به مدت پنج روز و هر روز پنج سانس كه سه سانس مجاناً جهت دانش آموزان بوده است به تماشا گذارده اند.
5- به طور تقريب حدود 750 هزار نفر اين فيلم را مشاهده كرده اند كه 13هزارنفرازاين عده بليط تهيه نموده اند.
6- استقبال مردم از اين فيلم در شهرستان ها بيشتر از تهران بوده است.
7- بليط شهرداري به فروش رفته و در نتيجه شهرداري عوارض خود را دريافت داشته كه قرار است از عوارض معاف شود.
ضمناً شايعاتي به ميزان وسيع مبني بر سوءاستفاده غلامحسين جباري، معاون وزارت فرهنگ و هنر و بيژن جباري، برادرزاده غلامحسين جباري، مسؤول لابراتوار و شيرين جباري و روح ا لله امامي كارمندان وزارت مذكور وجود دارد.
مراتب جهت استحضار عرض مي گذرد. »(33)
ساواك حتي پس از پخش اين فيلم در دوبي نيز در مورخه
1351.12.5 در مورد سازندگان اين فيلم استعلام مي كند:
«به: مديريت كل اداره سوم 347 تاريخ: 51.12.5
از: اداره كل دوم 222 شماره: 222.57377
بازگشت به شماره 347.1682-51.11.26
چون مشخصات گردانندگان و تمايلات سياسي مؤسسه فارس فيلمكو مشخص نبود از نمايندگي دوبي استعلام كه پس از اخذ نتيجه پاسخ آن اداره كل داده خواهد شد.
از طرف مديركل اداره دوم
فرازيان»(34)
و در جوابيه استعلام ساواك در تاريخ 1351.12.9 چنين آمده است:
«به: اداره كل دوم 222 تاريخ: 51.12.9
1- مؤسسه فيلمكو مربوط به دكتر محبوبي و شخص ديگري به نام گلچين(35) است.
2- فيلم هايي كه توسط اين مؤسسه به نمايش گذاشته مي شود فاقد گواهي وزارت فرهنگ و هنر مي باشد و در سينماهاي درجه دو كه فاقد تهويه است، به منظور اينكه كرايه كمتري بدهند به معرض نمايش مي گذارند.
3- گرايش تمايلات سياسي محبوبي به انگليسي هاست و نيز داراي مسلك بهايي مي باشد كه در هر محفلي دست از تبليغ برنمي دارد نامبرده داراي گذرنامه دوبي بوده و هرجا كه منافع وي ايجاب نمايد خود را عرب معرفي مي نمايد و در حضور مقامات ايراني مي گويد كه من ايراني هستم.
4- اغلب ايرانيان مقيم به ديدن فيلم هاي ايراني به علت اينكه تفريح ديگري ندارند، مي روند.
5- درباره مقامات چون به ديدن اين نوع فيلم ها نمي روند لذا نمي توان نظري داد.
6- بيشتر مردم فيلم فروغ جاويد را ديده اند ليكن چنانچه مجدداً در يكي از سينماهاي دوبي مجاناً به نمايش گذاشته شود ايرانيان مقيم براي ديدن آن خواهند رفت.
نظريه نمايندگي: چنانچه آقاي گلچين حمايت و تقويت شود براي اين كار مناسب و قابل اعتماد مي باشد و مي توان به هر نحوي كه مورد نظر باشد او را هدايت نمود. »(36)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
28- انتخاب، .20ا..85
29 -سايت انتخاب، .1385.1.18
30- بخش فارسي راديو آمريكا، مورخه .1383.11.26
31- رضا قطبي، مديرراديو و تلويزيون، پسردايي فرح پهلوي و قبل از ازدواج فرح با شاه، نامزد او بود. از آنجا كه سرگرد ديباپدر فرح مرده بود، او و مادرش درخانه مهندس قطبي پدر رضا قطبي درحوالي خيابان پاسداران زندگي مي كردند. قطبي دررشته صدابرداري مهندسي داشت.
32 -ايرج گرگين در شيراز به دنيا آمد. پس از اتمام تحصيلاتش به عنوان گوينده برنامه دوم (راديو تهران) به استخدام اداره كل انتشارات و راديو درآمد. با تأسيس تلويزيون ملي به اين سازمان رفت و به عنوان مديرگروه خبر به فعاليت پرداخت. پس از آن مديركل روابط عمومي تلويزيون ملي شد. وي رياست روابط عمومي جشن هنر شيراز را هم به عهده داشت. آخرين سمت گرگين مديريت توليد تلويزيون ملي ايران بود. وي پس از پيروزي انقلاب به آمريكا رفت و در سازماندهي جديد صداي آمريكا به ايفاي نقش پرداخت. او هم اكنون معاونت راديو صداي آزادي - كه با بودجه سازمان «سيا» و با بهره گيري از چهار ماهواره صدايش به ايران مي رسد - را برعهده دارد. براي اطلاع بيشتر درباره او به پاورقي نيمه پنهان مندرج در روزنامه كيهان، مورخه 1382.2.21 مراجعه فرماييد.
33- بزم اهريمن، جلد 4، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، سال 1387، صص 393و.394
34- بزم اهريمن، جلد 4، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، 1378، ص .396
35- در تاريخ سينماي ايران فردي به نام گلچين به ثبت نرسيده است، اما فردي به نام هوشنگ محبوبيان در كنار دكتر كوشان در پارس فيلم در سال 1332 فيلمي به نام «گرداب» را با شركت ناصر ملك مطيعي و مهين ديهيم تهيه كرده است. البته نام شركتي به نام «فيلمكو فيلمز» در سينماي ايران وجود دارد كه يك هندي تبار به نام «ناراننداس هندوجا» در آن فعاليت مي كرده است، اما نام «ايران فيلمكو» يا «فارس فيلمكو» در وزارت فرهنگ و هنر به ثبت نرسيده است.
هندوجا تا آخرين روزهاي سال 1357 در ايران فعال بود و پس از آن به هند رفت. نام شريك ديگري براي او به ثبت نرسيده است.
36- بزم اهريمن، جلد 4، مركز برررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، 1378، ص .396

 


16-از شهره آغداشلو تا شيرين عبادي

برخي بهائيان جوانتر هم در حوزه تئاتر و امور نمايش فعال بودند و از جمله اين افراد مي توان از هوشنگ توزيع نام برد. او متولد تهران است. «توزيع» پس از اين كه تلويزيون تصميم به ايجاد «كارگاه نمايش» WORK SHOP به عنوان مركز تئاترهاي تجربي گرفت و بيژن صفاري را به عنوان سرپرست آن منصوب كرد و عده اي از كارگردانان به اصطلاح آوانگارد براي «كشف شيوه هاي نوين نمايشي» و «پيداكردن راههاي بهتر و متفاوت براي ارتباط با تماشاچي و مخاطب» به اين مركز دعوت شدند، به استخدام اين مركز درآمد.
بودجه عريض و طويل و تشكيلات بي در و پيكر «كارگاه نمايش» موجب شد تا هركس نمايشنامه اي را به دست بگيرد و براي تمرين و اجرا به اين مركز بياورد. با اين همه «كارگاه نمايش» با كمبود بازيگر مواجه بود. يعني هر بازيگري حاضر نمي شد كه مانند موش آزمايشگاهي خود را در اختيار كارگردانان پر ادعاي كارگاه نمايش بگذارد و اسير دست آنان باشد تا مثلاً تجربه اي تازه به دست آيد.
اصولاً متوليان كارگاه نمايش و تلويزيون هم به دنبال كساني بودند كه فاقد تجربه هاي عملي كار تئاتر باشند، تا در عرصه «تئاتر آزمايشگاهي» حرف شنوي كامل از كارگردان داشته باشند.
براين اساس هركسي كه كارش تصويب مي شد، با خودش چندنفر را به كارگاه نمايش مي آورد و در آنجا ترتيب استخدامش را مي داد.
هوشنگ توزيع در زمره چنين افرادي بود كه يكسره از پشت ميز دبيرستان به كارگاه نمايش آمده بود و با آربي آوانسيان(23) و شهرو خردمند و بيژن مفيد(24) و آشورباني پال بابلا(25) كار مي كرد.
هوشنگ توزيع هر روز بعدازظهر به محل كارگاه نمايش مي آمد و يكي دو ساعت تحت نظر خانم شهرو خردمند به نرمش و بدنسازي و «تمركز» و «يوگا» مي پرداخت و يا يك ساعتي هم تحت نظر ايرج انور و آربي آوانسيان يا اسماعيل خلج تمرين فرم هاي تئاتري مي كرد و مي رفت و همراه با ساير دوستان دختر و پسر كه آنها هم مانند او در استخدام كارگاه نمايش بودند، به هرزه گردي در خيابان ها مي پرداختند و يا به «هتل نادري» و «كافه فيروز» و «هتل مرمر» مي رفتند و در جريان همين آمد و رفت ها بود كه هوشنگ توزيع با موادمخدر آشنا شد و به دام اعتياد به هروئين افتاد و در اين راه تا آنجا پيش رفته بود كه غرور و شخصيت خود را پايمال اين بلاي لعنتي ساخته بود.
در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، خانواده هوشنگ توزيع كه هم به دليل پيشينه سياه و آلودگي شديد فرزندشان به هروئين و هم به سبب پيروي از فرقه بهائيت احساس خطر مي كردند، وي را به آمريكا فرستادند.
هوشنگ توزيع در ابتداي ورود به آمريكا براي تأمين مخارج زندگي اش به كارهاي سياه روي آورد و سرانجام در يكي از فروشگاه هاي زنجيره اي مك دونالد در مقابل ساعتي پنج دلار به عنوان كارگر نظافتچي به كار پرداخت.
كم كم هنرپيشه هاي ديگر و عناصر وابسته ساواك كه به خاطر فعاليت هاي ضدديني سياهشان امكان زندگي در ايران را نداشتند نيز به آمريكا رفتند و اندك اندك لوس آنجلس به مركز تجمع ضدانقلابي هاي فراري از ايران مبدل شد.
با آمدن افراد جديد و هنرپيشه هاي گريخته از ايران، چندين گروه تئاتر و موسيقي شكل گرفت و هوشنگ توزيع هم به همراه افرادي چون پرويز صياد، بيژن مفيد، مرتضي عقيلي، بهمن مفيد، اردوان مفيد و چند تن ديگر گروهي تشكيل دادند و هر چند ماه يك بار همراه آنان به اجراي نمايش هايي به زبان فارسي براي ديگر ايرانيان مقيم لوس آنجلس و گاه ديگر شهرهاي آمريكايي مي پرداختند.
درباره چگونگي ازدواج هوشنگ توزيع، با شهره آغداشلو بايد گفت شهره آغداشلو كه نام اصلي اش شهره وزيري تبار است، همسر سابق آيدين آغداشلو - نقاش و كارشناس ارشد هنري دفتر فرح پهلوي - بود. شهره از اواخر دهه 1340 و اوايل دهه پنجاه به فعاليت هاي هنري روي آورد و با حمايت شوهرش به كارگاه نمايش تلويزيون ملي ايران رفت و در نمايشنامه هايي به كارگرداني آشورباني پال بابلا شركت كرد. پس از آن از رهگذر اعمال نفود شوهرش در چند فيلم كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و همچنين فيلم گزارش ساخته عباس كيارستمي ايفاي نقش كرد و از طريق همين روابط، علي حاتمي او را در فيلم «سوته دلان» به بازي گرفت.
وي كه در انگلستان امكان بازيگري در فيلم يا تئاتر را نداشت، براي گذران زندگي و تأمين مخارج خود در يك فروشگاه لباس زنان به كار پرداخت و مدتي را به اين طريق در انگلستان سپري كرد. وي پس از آن تصميم گرفت تا براي ديدار از دوستاني كه در آمريكا داشت، سفري به اين كشور كند. به همين سبب به لوس آنجلس آمد و لوس آنجلس را محيطي مناسب براي فعاليت هاي هنري اش تشخيص داد، اما چون پناهنده انگلستان بود، اجازه نداشت كه بيشتر از سه ماه در خاك آمريكا بماند. از اين روي با دوستان خود به مشورت پرداخت و سرانجام براي اينكه شهره بتواند در آمريكا سكونت و فعاليت كند، هوشنگ توزيع از او خواستگاري كرد و چون او شهروند و به اصطلاح سيتي زن آمريكا بود، موضوع را به اطلاع دولت آمريكا رساند و دولت آمريكا براساس قوانين آن كشور، براي شهره وزيري تبار ويزاي نامزدي صادر كرد.
به موجب قوانين آمريكايي كساني كه با ويزاي نامزدي وارد آمريكا مي شوند، بايد حداكثر در مدت سه ماه رسماً ازدواج كنند و مدارك آن را به ادارات مربوطه ارائه دهند.
شهره كه شوق اقامت دائم در آمريكا وجودش را انباشته بود، با هوشنگ توزيع ازدواج كرد و به اعتبار اين ازدواج، موفق به دريافت كارت سبز اقامت دوساله و پس از آن اخذ تابعيت آمريكا شد. آن دو اكنون صاحب يك دختر به نام تارا هستند.
شهره آغداشلو در سال 1988 ميلادي در فيلم موهن ميهمانان هتل آستوريا به كارگرداني رضا علامه زاده شركت كرد و مدتي هم در سريال آئينه با مسعود اسداللهي همكاري كرد.
شركت در فيلم خانه اي بر روي ماسه و مه در آمريكا براي شهره آغداشلو شهرت فراواني به ارمغان آورد. اين فيلم كه در تحليل نهايي اثري ضدانقلابي بود، سرگذشت يك افسر ارتش شاهنشاهي در غربت و حضور در آمريكا را نشان مي دهد.
تهيه و نمايش اين فيلم با تبليغات وسيع غرب عليه اسلام انقلابي و ايران همراه بود. همزمان با نمايش اين فيلم در غرب، كانون هاي امپرياليستي و صهيونيستي بر روي پروژه مظلوميت زن ايراني كار مي كردند و هر روز به دروغ تبليغات پرحجمي را عليه ستم جمهوري اسلامي به زنان راه مي انداختند. آنان براي جلب هر چه بيشتر توجه مردم به اين پروژه، در يك زمان شيرين عبادي را به عنوان برنده جايزه صلح نوبل و شهره آغداشلو را به عنوان كانديداي دريافت جايزه اسكار براي فيلم «خانه اي بر روي ماسه و مه» معرفي كردند و اين دو زن را تا مدت ها سوژه روز رسانه هاي خود ساختند.
متأسفانه برخي مطبوعات و رسانه هاي چاپ داخل كشور نيز با مطرح كردن وسيع اين مهره صهيونيست ها، هم زبان با دشمنان قسم خورده اسلام و نظام اسلامي حركت كردند كه از آن جمله مي توان به نشريه «نسيم صبا»(26) به صاحب امتيازي آقاي رسول منتجب نيا - عضو مجمع روحانيون مبارز و قائم مقام «حزب اعتماد ملي» - و روزنامه «باني فيلم»(27) اشاره كرد كه اين خبر را همراه با عكس در صفحه اول خود تيتر كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
23- آربي آوانسيان در محله ارامنه اصفهان - جلفا - به دنيا آمد. فن تئاتر را در نزد اساتيد ارمني اين فن آموخت. اولين نمايش خود را در انجمن ايران و آمريكا به روي صحنه آورد. وي با بهره گيري از بورس تحصيلي به خارج از كشور سفر و اقدام به تكميل آموخته هايش درباره تئاتر كرد. با تأسيس تلويزيون ملي ايران به كشور بازگشت. از اولين كارهايي كه به او پيشنهاد شد كارگرداني فيلم شوهر آهو خانم بود، اما به دليل اختلاف با تهيه كننده در حالي كه حدود 30 دقيقه از آن را فيلمبرداري كرده بود، اين كار را رها كرد.
زماني كه رژيم پهلوي در تدارك جشن هنر شيراز مسابقه نمايشنامه نويسي راه انداخته بود و نمايشنامه «پژوهشي ژرف وسترگ و نوين در سنگواره هاي بيست و پنجمين دوره زمين شناسي» نوشته عباس نعلبنديان به دليل به سخره گرفتن ارزش هاي ديني برنده اول آن شناخته شد، آربي آوانسيان مأمور كارگرداني آن شد و اين نمايش را به جشن هنر شيراز برد. در اواسط دهه چهل با كارگاه نمايش به عنوان استاد و كارگردان به اين مركز دعوت شد و چند نمايشنامه ضد اخلاقي از جمله كاليگولا را به روي صحنه آورد. در اين نمايش بازيگران به صورت كاملاً عريان و بدون ستر عورت بر صحنه مي آمدند.
آربي آوانسيان پس از پيروزي انقلاب از ايران رفت و به تابعيت دولت ارمنستان درآمد. او در اوايل دهه هشتاد به ايران بازگشت و با بودجه و اعتباراتي هنگفت دست به كار ايجاد مركز تئاتر ارامنه شد.
24- بيژن مفيد برادر بزرگتر بهمن، اردوان و هنگامه مفيد بود. نام «بيژن مفيد» با اجراي نمايشنامه شهر قصه در اولين جشن هنر شيراز بر زبانها نشست. اين نمايش به دليل توهين شديد به روحانيت و تلاش براي بي اعتبار كردن آنان، برنده جايزه اول جشن هنر شيراز شد و بعد براي آنكه اين نمايش را به ميان مردم ببرند، مدت سه ماه در تالار سنگلج كنوني و مدت 2 سال در تالار انجمن دوشيزگان و بانوان آن را به صورت مرتب و بدون وقفه و تعطيل روي صحنه بردند و افزون بر آن يك سريال چهار قسمتي از اين نمايش تهيه و از تلويزيون پخش كردند و يك فيلم دو ساعته سينمايي هم از آن تهيه كرده و در سينماهاي ايران نمايش دادند.
با تأسيس كارگاه نمايش از سوي تلويزيون ملي ايران، بيژن مفيد به استخدام اين تشكيلات درآمد و چند نمايشنامه به اصطلاح مدرن را در اين محل اجرا كرد. او پس از پيروزي انقلاب به آمريكا رفت و به همراه برادرانش بهمن و اردوان مفيد و علي پورتاش و مرتضي عقيلي چند نمايشنامه را به صحنه برد كه همگي با شكست مالي شديد مواجه شدند. بيژن مفيد بناچار و براي گذران عمر يك گروه سياه بازي ايجاد كرد كه در ميهماني هاي ثروتمندان فراري از ايران برنامه اجرا مي كردند و از اين طريق گذران عمر مي كردند. بيژن مفيد در حالي كه به شدّت آلوده اعتياد بود، چند سال پيش درگذشت.
25 -آشور باني پال بابلا از ايرانيان آشوري بود كه تحصيلات خود را در رشته خداشناسي و الهيات در دانشگاه آمريكايي بيروت به پايان برده و موفق به دريافت درجه دكترا شده بود. او هم در شمار همكاران جشن هنر شيراز بود و نمايشنامه اي مبتذل را براي اين فستيوال آماده كرد. وي با كارگاه نمايش هم همكاري داشت. آشور باني پال بابلا در سال 56 نمايشگاهي از اسافل اعضاي خود و به صورتي كاملاً مستهجن تهيه كرد و در موزه هنرهاي معاصر يا گالري شهر به نمايش گذاشت. اين كار وي آنقدر زشت بود كه مردم بر آن شوريدند و دادستان تهران به ناچار دستور تعطيل آن را صادر كرد.
26- نشريه «نسيم صبا»، مورخه 82.10.20، صفحه اول و آخر كه همراه با چاپ عكس اين هنرپيشه بهايي مسلك در هر دو صفحه بود.
27- روزنامه «باني فيلم»، مورخه 82.9.30، صفحات اول و سوم خود را به معرفي آغداشلو اختصاص داد.
 

15-انتشار ويروس بهائيت در حوزه فرهنگ

برنامه هاي راديو به قدري وقيح بود كه كارشناسان ساواك را نسبت به تبعات اجتماعي آنها بيمناك مي ساخت. ساواك در گزارش مورخه 37.11.18 خود مي نويسد:
«به طوري كه شنيده شده غالباً در جشن ها و اعياد مذهبي و يا نمايشات تفريحي روز جمعه راديو تهران برنامه هايي گنجانده شده كه اصولاً ديانت و مذهب را به باد مسخره گرفته و به اين طريق كمك مؤثري به تضعيف معتقدات مردم ساده لوح و جواناني كه نسبت به مذهب و حق پرستي با نظر شك و ترديد مي نگرند، مي نمايند. . . »(20)
ساواك در ادامه گزارش خود مواردي از اين نوع برنامه هاي سبك و برخورد افراد جامعه - حتي كساني كه به اعتراف كارشناس ساواك شاه دوست بودند - را ذكر كرده و در پايان مي نويسد:
«توضيح اينكه در حال حاضر مشاغل حساس اداره انتشارات و تبليغات به وسيله افراد وابسته به فرقه بهايي اشغال شده و با اتحاد و اتفاق نظر خاصي يكديگر را تقويت و در واقع دستگاه هادي افكار عمومي را قبضه نموده اند. . . »(21)
ذكر اين نكته ضروري است كه مأمورين ساواك بنابه وظايف سازماني خود كه انتقال هرگونه خبر و تحرك و فعاليت گروههاي مختلف سياسي و ديني و فرقه اي بود، معمولاً گزارش هاي مرتبط با فعاليت بهائيان را به ادارات مربوطه ساواك، بويژه اداره كل سوم (اداره امنيت داخلي) گزارش مي كردند، اما به دليل اينكه مديران ارشد ساواك و عناصر تصميم گيرنده آن نظير پرويز ثابتي - رئيس اداره كل سوم - و از همه مهمتر هويدا و برخي از اعضأ كابينه اش از پيروان فرقه بهائيت بودند، معمولاً به اين گونه گزارش ها بهاي لازم داده نمي شد و از پيگيري آنها خودداري كرده و آنها را به بايگاني مي سپردند.
فرقه ضاله بهائيت براي تمام گروههاي سني، بويژه كودكان برنامه هاي مدون و خاصي داشت و از اواسط دهه چهل فعاليت مربوط به كودكان را به صورتي جداگانه كنترل و هدايت مي كرد. مسؤول امور برنامه هاي كودكان و نوجوانان و كارگزار فرقه بهائيت در اين عرصه هما احسان نام داشت. او يكي از بدنام ترين افراد در راديو بود كه همواره شايعات مختلفي پيرامون رفتار و كردار غيراخلاقي اش بر سر زبانها بود.
هما احسان در سال 1317 به دنيا آمده بود و ادعا مي كرد كه دوره روزنامه نگاري را در كالج فرانكفورت گذرانده است. فعاليت مطبوعاتي اش را از سال 1334 با مجله نقش جهان آغاز كرد و سپس به توصيه محفل ملي بهائيان به راديو آمد و محمود جعفريان براساس همان توصيه و حمايت، مسؤوليت گروه كودك را به او سپرد. او سالها برنامه ريز و سمت و سو دهندأ افكار كودكان و نوجوانان بود.
وي مدتي هم به واحد اطلاعات و اخبار راديو تلويزيون رفت و به كار گويندگي پرداخت؛ اما پس از چندي، مجدداً دست هايي در حمايت از او فعال شد و يك گروه تحقيقاتي به نام گروه «مطالعات كودك» با بودجه دولتي و زيرنظر نخست وزيري آغاز به كار كرد. اين گروه وظيفه داشت، نتيجه مطالعاتش را به نخست وزير بدهد تا در صورتي كه صلاح تشخيص داده شد، براي اجرا به ساير نهادها منعكس شود.
هما احسان از نظر اخلاقي داراي سلامت نبود. با اينكه طلاق گرفتن در فرقه بهائيت داراي شرط و شروط و بسيار دشواراست، اما هما احسان كه عاشق برادرشوهرش شده بود، با هزار دردسر و بدبختي و بدنامي از شوهرش طلاق گرفت و با برادر شوهرش ازدواج كرد.
او به كشورهاي آمريكا، آلمان، فرانسه، كانادا و فلسطين اشغالي رفته و چندين نشان دريافت كرده بود. سفر او به اسرائيل يك مأموريت مطالعاتي بود و بيش از هشت ماه به طول انجاميد. پس از بازگشت از سفر اسرائيل بود كه دولت با تشكيل گروه تحقيقاتي زيرنظر وي پيرامون مسائل كودكان و نوجوانان موافقت كرد و بودجه و امكانات و نيرو در اختيارش گذاشت.
در سال 3138 هما احسان به همراهي شخصي به نام دكتر امير فروتن تشكيلاتي به نام «انجمن ايران فردا»ايجاد كرد و با اجاره يك برنامه چند ساعته تلويزيوني كه با كمك ماهواره به سراسر جهان فرستاده مي شود، مشغول عضوگيري براي اين انجمن شد. افزون بر اين، وي يك سايت اينترنتي نيز راه انداخته است و در آن براي اين انجمن عضوگيري مي كند و به بهانه كمك به هزينه مبارزات براندازي جمهوري اسلامي از هر يك از افراد، ماهانه مبلغي مي گيرد كه بي اغراق هر ماه بالغ بر 020 هزار دلار مي شود.
انجمن ايران فردا در حال حاضر مهم ترين هدفش تشويق مردم به مخالفت هاي مدني است و هما احسان طي چند ساعت برنامه اي كه هر روز از طريق يك تلويزيون ماهواره اي به ايران مي فرستد، از مردم دعوت مي كند تا شب هاي جمعه يك ساعت چراغ اتاق هايشان را ديرتر روشن كنند و جمعه ها به پارك محل يا خيابان ها بيايند. از ديگر طرح هاي هما احسان طرح جمع آوري «پشيز» نام داشت. وي مردم ايران را تشويق مي كرد تا پول هاي خرد و سكه ها را در خانه خود جمع آوري نمايند تا از اين طريق نظام اسلامي را با مشكل مواجه سازند!
از سوي ديگر، حوزه هاي هنري نمايشي نظير تئاتر و سينما نيز به دليل تأثيرگذاري بيش از حد آنها در مدار توجه فرقه بهائيت بود. تا آنجا كه من اطلاع دارم دو نفر دراين حوزه فعاليت داشتند و مسؤوليت هدايت امور به دست آنان سپرده شده بود. ايرج انور يكي از كارگرداناني بود كه تلويزيون ملي ايران به خاطر بهايي بودنش او را با سلام و صلوات و با بذل و بخشش و حقوق مكفي به كار دعوت كرد. اين شخص را ظاهراً بيژن صفاري در اروپا شكار كرده و به ايران آورده بود.
بيژن صفاري فرزند سرتيپ محمدعلي صفاري، رئيس شهرباني كل كشور بود. (22) سرتيپ صفاري از بستگان بسيار نزديك فريده ديبا مادر فرح پهلوي بود و به همين سبب بيژن صفاري كه از كودكي با فرح معاشر و دوست بود، همراه وي به فرانسه رفت و همراه فرح تحصيلاتش را در رشته معماري ادامه داد و به عنوان مهندس آرشيتكت فارغ التحصيل شد. زماني كه فرح با محمدرضا پهلوي ازدواج كرد، بيژن صفاري در حلقه دوستان خاص و در شمار مشاوران نزديك وي قرارگرفت.
بيژن صفاري از طراحان و معماران پارك وليعهد سابق در حوالي ميدان خراسان، بي سيم نجف آباد (شهيد طيب فعلي) بود و به عنوان يكي از اعضاي شوراي عالي جشن هنر شيراز در تهيه و تدارك برنامه هاي به اصطلاح «آوانگارد» اين فستيوال جهاني سهم و نقش بسزايي داشت. او افزون بر اين رئيس مركز تئاترتجربي ايران و مدير كارگاه نمايش Work shop ايران بود.
بيژن صفاري در شمار جوانان درباري «همجنس گرا» قرارداشت كه در اواسط دهه 0134 با يكي ديگر از مردان همجنس گرا به نام كيوان خسرواني ازدواج كرد. ازدواج اين دو موجب جنجال وسيعي در ميان مردم و كانونهاي خبري از جمله مطبوعات شد و سرانجام باعث توقيف و تعطيل دائمي هفته نامه فكاهي توفيق گرديد.
ايرج انور با معرفي و حمايت بيژن صفاري به تهران آمد. بودجه اي كلان در اختيارش قرارگرفت و قرارشد كه به تجربه در تئاتر بپردازد.
وي هرسال چند نمايشنامه را با شيوه هاي «سوپرمدرنيستي» برصحنه تئاتر كوچك تهران مي آورد و يك نمايش را هم به جشن هنر شيراز مي برد. معروف ترين كاري كه او اجرا كرد و با حمايت مطبوعات و مجامع هنري مواجه شد، نمايشنامه «نظارت عاليه» اثر ژان ژنه بود.
منوچهر انور، برادر «ايرج انور» بود و به اصطلاح در كلاس بالاتري از او قرارداشت. در تبليغاتي كه مسئولان تلويزيون ملي به هنگام جذب او و بازگشتش به ايران راه انداخته بودند، مي گفتند كه منوچهر انور در شمار بهترين «شكسپيرين»هاي دنياست.
متوليان امور فرهنگي از همان ابتداي ورود، او را خيلي تحويل گرفتند و زماني كه بنياد سينمائي فارابي تأسيس گرديد و قرار شد با بودجه عريض و طويل در عرصه توليد فيلم فعاليت كند، منوچهر انور را به عنوان مديرعامل آن منصوب كردند.
اولين كاري كه وي در سمت مسؤول امور سينمائي انجام داد، انعقاد قراردادهاي كلان با كارگردانان و هنرپيشه هاي مشهور جهاني بود.
اين سازمان ميليونها تومان از پول مملكت را سخاوتمندانه در دامن كمپاني هاي خارجي و كارگردانان بيگانه مي ريخت و تنها از آنان مي خواست كه مثلاً صحنه فيلمبرداري فلان اثر خود را در ايران انتخاب كنند.
منوچهر انور با بودجه دولت، داريوش مهرجويي را از فرانسه به ايران دعوت كرد و او هم به عنوان اولين اثر خود، فيلم «الماس33» را ساخت كه در شمار مبتذل ترين آثار فيلم فارسي بود.
انوريكي از كارگردانان بسيار معروف جهان را به ايران دعوت كرد و هزينه ميليونها تومان دستمزد او را تقبل نمود و قرارشد تا اين كارگردان در چند صحنه از فيلمش جلوه هايي از پيشرفت هاي ايران در پرتوانقلاب سفيد را نشان بدهد يا اينكه از قبر كورش و خرابه هاي تخت جمشيد به عنوان «لوكيشن» استفاده كند. از قضاي روزگار، اين كارگردان وقتي سوار بر هلي كوپتر مشغول فيلمبرداري از سدكرج بود، هلي كوپتر حامل او در درياچه اين سدّ سقوط كرد و او و تيم فيلمبرداري و كارگرداني آن جان سپردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
02- رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواك، جلد 31، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، تابستان 4138، ص 5.2
12- همان، ص 7.2
22- در سال 7132 در زمان تيراندازي به سوي محمدرضا پهلوي در دانشگاه تهران سرتيپ صفاري، ناصرفخرآرايي - ضارب شاه- را بلافاصله پس از تيراندازي، به ضرب چند گلوله درآمفي تئاتر دانشكده حقوق كشت. سرتيپ صفاري كه از قزاقان تحت فرمان رضاخان در كودتاي 9129 شمسي بود، به عنوان معاون اميرلشكر كريم آقاخان بوذرجمهري شهردارتهران منصوب شد. پس از آن به رياست اداره املاك رضاخان در شمال كشورانتخاب گرديد. او در زمان محمدرضا پهلوي دوبار به رياست شهرباني كل كشور رسيد و دومرتبه هم شهردارتهران شد و سه بار استاندار و سه دوره نماينده مجلس شوراي ملي و سه دوره هم سناتور انتصابي بود. برخي مورخين بر اين اعتقادند كه سرتيپ صفاري عمداً ضارب شاه را كشت تا اسرار اين ماجرا فاش نشود و با اين حربه بتوان نيروهاي ملي - مذهبي و آيت ا لله كاشاني را تحت فشار قرار داد.
 

 

 

14-ستار لقايي و تعيين خط مشي براي مطبوعات  

زماني كه حزب رستاخيز ايجاد شد، دكتر زرنگار قائم مقام هويدا در امور انتشارات حزب، طي حكمي ستار لقايي را به عنوان مشاور خود منصوب كرد و او را مسؤول سازماندهي نشريات و مجلات متعدد اين حزب قرار داد.
ستارلقايي در زمره نويسندگاني بود كه به مراكز قدرت رژيم وصل بود و سعي در پنهان ساختن اين امر هم نداشت. او رابطه بسيارخوبي با متوليان امور مطبوعاتي رژيم داشت و افزون بر ارتباط صميمانه و نزديك با فرهاد نيكوخواه، در شمار ياران ايرج آرين پور (معاون وزيراطلاعات)، عطاءا لله تدين (مديركل مطبوعات و معاون بعدي وزير) بود.
از خانه هايي كه به دستور اميرعباس هويدا در كوي خبرنگاران براي اعضاي سنديكاي خبرنگاران و نويسندگان ساختند، يك باب آپارتمان دو خوابه هم نصيب ستار لقايي گرديد. او بعدها از شركاي پرويز اصفهاني(14) شد.
به اين نكته هم بايد اشاره كنم كه ستار لقايي يك سفر چند ماهه به فلسطين اشغالي رفت و پس از بازگشت از اين سفر بود كه رشد برق آساي او در عرصه مطبوعات و رسانه هاي نوشتاري رژيم آغاز شد.
ستار آدم خوش زباني بود و روابط عمومي اش خوب بود. به همين سبب با تمام گروهها و دسته جات موجود رابطه و رفاقت داشت. به طور مثال هم عضو كانون نويسندگان بود و هم عضو سنديكاي خبرنگاران مطبوعات. او هم براي روزنامه حزب ايران نوين مطلب مي نوشت و هم با روشنفكران منتقد دولت دوستي داشت.
ستار لقايي ارتباط بسيار نزديكي با «ر. اعتمادي» ]رجبعلي اعتمادي[ سردبير مجله جوانان داشت و به طور كلي يكي از مشاوران اصلي او به حساب مي آمد. در آن زمان مجله جوانان، فعال ترين نشريه اختصاصي جوانان بود كه با پشتيباني وسيع دولت و كمك مالي بهائيان و به صورت اعطاي آگهي هاي بزرگ يك يا دو صفحه اي به صورت عكس يا «پرتره»هاي چهاررنگ و يا رپرتاژ آگهي هاي گران قيمت كه توسط شركت ها و كارخانه ها و بازرگانان و كلان سرمايه داران بهايي در اختيار آن قرار مي گرفت، هرهفته با تيراژي افزون بر يكصدهزار نسخه به عنوان يكي از نشريات اقماري و زير مجموعه مؤسسه اطلاعات چاپ مي شد و در سرتاسر ايران - حتي دورترين روستاها- توزيع مي گرديد.
مهمترين هدف اين مجله، رواج ابتذال و «از خودبيگانگي» در ميان نسل جوان بود و مسئولان آن هر هفته مي كوشيدند تا با چاپ مطالبي دور از اخلاق و داستانهاي عاشقانه مبتذل و چاپ تصاوير سكسي از هنرپيشگان خارجي و رقاصان و خوانندگان، نوجوانان و جوانان ايراني را به ورطه فساد و انحطاط اخلاقي بكشند.
ذكر اين نكته ضروري است كه از بهايي بودن رجبعلي اعتمادي اطلاع موثق و دقيقي ندارم؛ ولي او از آغاز فعاليت در كانال 3 تلويزيون كه به عنوان نخستين فرستنده تلويزيوني ايران با سرمايه «شركت امنأ» - مركز موقوفات و فعاليت هاي اقتصادي بهائيان - و يكي از كلان سرمايه داران بهايي به نام حبيب ثابت ايجادشد، مورد حمايت همه جانبه بهائيان قرار داشت و هرهفته يك برنامه ويژه درباره رويدادها و مسايل سياسي ايران و جهان تهيه و شخصاً اجرا مي كرد. از آنجا كه كليه كاركنان اين فرستنده از بالاترين مقام، يعني مدير و سرپرست تا پايين ترين رده هاي شغلي، نظير كارگران خدمات، همگي بهايي و بهايي زاده بودند و معمولاً به هيچ مسلمان و غير بهايي در اين فرستنده كاري ارجاع نمي كردند، همكاري «ر-اعتمادي» با تلويزيون كانال 3 شائبه بهايي بودن او را در اذهان تقويت مي كرد. البته اين همكاري دوطرفه بود و «رجبعلي اعتمادي» نيز از بهائيان در تهيه و توليد مطالب مجله جوانان سود مي برد. به عنوان مثال يكي از پرطرفدارترين مطالب مجله جوانان، صفحات «فتورمان» بود كه يك داستان را به صورت نوعي فيلمنامه تنظيم مي كردند و از صحنه هاي مختلف آن عكس مي گرفتند و هرهفته قسمتي از اين داستان را كه در قالب 30 تا 40 فريم عكس درآمده بود، در چهار يا پنج صفحه مجله چاپ مي كردند.
بيشتر بازيگران فتو رمان هاي مجله جوانان، بهايي بودند و من چندتن از بازيگران نقش اول و نقش هاي مكمل آن را از نزديك مي شناختم كه سرشناس ترين آنها عبارت بودند از: پروين سلطاني - عباس سلطاني - پرويز پرپين- فريدون طهوري - رويا زيبا حالت و پروين پرپين.
لقايي در انتشار مجله جوانان نقش مهمي داشت. او هفته اي يك يا دو بار با «ر. اعتمادي» به صورت تنها و محرمانه ملاقات مي كرد و هر هفته مطالبي را كه بخش فرهنگي «شوراي اجراي امري» به او داده بودند، براي چاپ به اعتمادي مي داد. آن دو اكثراً در بار هتل لوزان يا بار آبان با هم ديدار و گفتگو مي كردند. يك شب ستار لقايي در بار هتل لوزان و به هنگام خداحافظي با صدايي بلند، به رجبعلي اعتمادي، سردبير مجله جوانان گفت:
«امروز يك اسلايد چهار رنگ از عهديه ]خواننده بهايي راديو و فيلمهاي فارسي[ برايت فرستادم. آن اسلايد را در همين شماره بر روي جلد چاپ كن و صورت حساب آن را به نام شركت امنا صادر كن تا چك آن را برايت بفرستم. . . »
هفته بعد مجله جوانان در حالي كه عكس رنگي عهديه، خواننده راديو و هنرپيشه فيلم هاي فارسي بر روي جلد آن بود انتشار يافت. در اين عكس، عهديه گردنبندي به گردن داشت كه بر روي پلاك آن كلمه «اسم اعظم» كه آرم و علامت جهاني بهائيان است، به وضوح ديده مي شد. با ديدن اين آرم از علت اصرار لقايي براي چاپ فوري اين عكس مطلع شدم. (15)
ذكر اين نكته ضروري است كه چاپ اين عكس موجب جنجال در تهران شد و باعث گرديد عده اي از مردم مسلمان به ساختمان روزنامه اطلاعات حمله كردند و شيشه هاي آن را شكستند و رجبعلي اعتمادي را تهديد به قتل نمودند. اما رژيم پهلوي در آن زمان، به اين نوع اعتراضات اعتنا نمي كرد. البته بعدها مردم انتقام خود را از اعتمادي گرفتند و كاركنان مسلمان روزنامه اطلاعات در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب، او را به عنوان عنصر پاكسازي شده از اطلاعات اخراج كردند و زماني كه وي با هدف اعتراض به محل روزنامه اطلاعات آمد، دستگيرش كرده و تحويل دادستاني انقلاب دادند. (16)
معرفي برخي عوامل بهاييان در رسانه ها
عوامل و عناصر ديگري از بهائيان در عرصه وسايل ارتباط جمعي فعال بودند و اين محصول گستردگي دامنه روزنامه ها و راديو و تلويزيون در رژيم پهلوي بود.
ناصر شيرزاد يكي از فعالان بهايي در عرصه فرهنگ و رسانه ها بود. وي به دليل بهايي بودن، با حمايت نصرت ا لله معينيان و با وجود آنكه كوچكترين اطلاعات فني نداشت و به زبان خارجي هم آشنا نبود به معاونت كارشناسان آمريكايي كه براي ساختمان استوديو جديد راديو مشغول مطالعه بودند، منصوب گرديد. شيرزاد، رياست خبرگزاري پارس - خبرگزاري كه معينيان دستور داده بود تنها از آن نقل خبر شود - رياست راديو تهران، رياست دفتر فني، سرپرست اداره امور فيلم و نمايش، سرپرست اداره اطلاعات، معاون اداره كل انتشارات و راديو بود و در سال 1343 با حمايت معينيان و بردن استعلام از ساواك، به عنوان متصدي دفتر اطلاعات و مطبوعات ايران و سپس رايزن مطبوعاتي سفارت ايران در لندن، منصوب شد. در سال 1347 نيز با همين عنوان به راولپندي پاكستان منتقل و يك سال بعد، وابسته مطبوعاتي سفارت ايران در آمريكا شد.
«شيرزاد» در سال 1349 به معاونت اداره كل راديو تهران رسيد و سپس به عنوان سركنسول به تگزاس آمريكا رفت (1352) و در سال 1355 با همين سمت به نيويورك انتقال يافت. (17)
برادرش منوچهر شيرزاد نيز در سال 1346، به دفتر مخصوص محمدرضا پهلوي كه رياست آن را معينيان به عهده داشت، منتقل شد.
عباس فروتن - متولد 1303 - يكي ديگر از بهائيان و از دوستان نزديك نصرت ا لله معينيان - وزير اطلاعات - بود. وي عضو حزب توده، معاون اداره كل نگارش وزارت فرهنگ، مدتي سردبير مجله خواندني ها و روزنامه آتش، مدت دو سال اداره كننده مجله آشفته، همكار نصرت ا لله معينيان در اداره انتشارات راديو و مورد عنايت و حمايت سردمداران رژيم پهلوي بود و پس از آنكه از انتشارات و راديو به واسطه خلاف هاي آشكارش بيرون شد به واسطه خدمت هايي كه به رژيم كرده بود مجدداً به انتشارات و راديو راه يافت و با وجود همه فسادهايش مورد حمايت همه جانبه معينيان قرار گرفت و علي رغم آنكه ساواك نسبت به ارتباط خواهرش - نوّابه - با حسين و ديگر مسائل او از جمله بهائيت وي حساس بود، معينيان ساواك را راضي كرد و او را به معاونت وزارت اطلاعات و جهانگردي بركشيد و باعث شد تا بر صندلي نمايندگي مجلس شوراي ملي تكيه زند و در تأسيس لژ بزرگ ايران شركت كند. (18)
فروتن كه مانند ناصر شيرزاد - يكي ديگر از بهائيان - به واسطه معينيان در راديو مشغول شده بود، به همراه شيرزاد و برخي ديگر از دست اندركاران برنامه خانه و خانواده، ضمن اطلاع از وضعيت خانم هايي كه براي دريافت راهنمايي با برنامه به وسيله تلفن و نامه در تماس بودند از اين اطلاعات سوءاستفاده مي كردند و تا آنجا كه مقدورشان بود آنها را گمراه مي كردند و وسيله عيش و خوشگذراني خود قرار مي دادند. ساواك در نامه هاي متعدّدي ضمن گزارش اين رسوايي ها در مورد فروتن مي نويسد كه وي در عياشي سمت كارگرداني دارد. (19)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


16- شايان ذكر است بعد از سال هاي دوم خرداد 1376 كتاب هاي «ر-اعتمادي» در بازار هرج و مرج نشر كتاب با نام هاي مستعار مجوز نشر دريافت كرد. و بسياري از كتابهايش با نام (ر. اعتمادي) در معرض فروش قرار گرفت كه پس از انتخاب آقاي احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور صدور مجوز چاپ اين كتاب ها مورد بازنگري قرار گرفته است.
17- رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواك، جلد 13 (نصرت ا لله معينيان)، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول، تابستان 1384، صص 10و11، پرونده انفرادي ساواك.
18- همان، ص 5، (پرونده انفرادي عباس فروتن).
19همان، صص 3و4و. 14-پرويز اصفهاني از دوستان نزديك ستار لقايي بود. او ابتدا در مجله تهران مصور به كار پرداخت و پس از تأسيس حزب رستاخيز يكي از كارگردانان پشت صحنه فعاليت هاي مطبوعاتي شد. اصفهاني شريك اقتصادي ستار لقايي بود و آن دو به همراه علي اصغر افراسيابي، معاون سردبير اسبق روزنامه كيهان و مجله تهران مصور، چند نشريه ويژه جدول كلمات متقاطع را انتشار مي دادند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي پرويز اصفهاني به لندن رفت و با كمك مالي اشرف پهلوي و عربستان سعودي، هفته نامه نيمروز چاپ لندن را انتشار داد.

13-دام حديقه بهائيان در عصر پهلوي ها


كارگزار فرقه بهائيت در مطبوعات عصر پهلوي
پس از مسافرت داوود رمزي به خارج از كشور، مسؤوليت كارگزاري فرقه بهائيت در مطبوعات به ستار لقايي سپرده شد و او به عنوان يك جوان پرانرژي، فعاليت خود را تحت نظارت فائقه يك بهايي ديگر به نام فرهاد نيكوخواه كه از دوستان نزديك اميرعباس هويدا و معاون وزير اطلاعات و به طور همزمان مشاور مطبوعاتي هويدا بود، در عرصه مطبوعات ايران آغاز كرد.
ستار لقايي در سال 1323 در روستايي به نام «دوغ آباد» از توابع شهرستان تربت حيدريه به دنيا آمد.
پدر «ستار لقايي» در پيروي از اين فرقه تعصب بسيار داشت و برهمين اساس مراقبت فراواني به خرج مي داد تا فرزندانش را بهايي معتقد و متعصب بار آورد.
«ستار لقايي» در گفت وگويي با نگارنده از فشار شديدي كه در سالهاي كودكي و از سوي پدر و خانواده اش براي فراگيري اصول فرقه ضاله بهائيت بر او تحميل شده بود، سخت گله مي كرد و به طور تلويحي و در قالب خاطرات از سخت گيري هاي پدر و يا خشونت معلم كلاس اخلاق بهائيت سخن مي گفت. البته از برخي برنامه ها و عياشي و خوشگذراني دوران نوجواني و رفتن به «حديقه»(7) نيز گفتني ها داشت، چون بهائيان در «لجنه»ها و مراسمي كه در «حديقه» برپا مي شد، به صورت آزاد شركت مي كردند. لقايي در گپ و گفت هاي دوستانه و خالي از اغيار به خود من گفت كه نخستين ارتباطات آلوده و هرزه گي هايش با دختران را در جريان همين مراسم تجربه كرده است.
پدر ستار در مراقبت فرزندانش در مسير بهائيت، از هيچ كوششي فروگذار نمي كرد. به همين سبب وقتي ستار لقايي در كنكورسراسري قبول شد و براي ادامه تحصيلات راهي تهران شد، پدرش باتكيه بر قدرت مالي، خانه اي دوطبقه در تهران خريداري كرد و براي اينكه ستار در تماس نزديك با بهائيان باقي بماند، يك طبقه از اين خانه را به خانواده يكي از بستگان نزديك كه آنها هم بهائياني شديداً متعصب بودند، واگذار كرد و اين خانواده، مراقبت خاصي را در جهت كنترل عقايد او به خرج مي دادند.
وي از آغاز نوجواني علاقه اي خاص به ادبيات، خصوصاً به قصه نويسي داشت و به صادق هدايت و فرانتس كافكا علاقه مند بود. برهمين اساس اغلب دست به قلم مي برد و صفحاتي را با نام داستان سياه مي كرد و از آنجا كه قدرت و توان مالي داشت، منتظر چاپ اين نوشته ها در مطبوعات و روزنامه ها نمي شد، بلكه شخصاً پول خرج مي كرد و نوشته هاي خود را به صورت كتاب در تيراژ محدود منتشر مي ساخت.
تنها كتابي كه از او در آن ايام به اصطلاح مطرح بود، داستاني به نام گرفتار بود كه به سبك و سياق كارهاي صادق هدايت وبا اقتباس از يك نويسنده بهايي ديگر به نام امير گل آرا - مديراسبق آگهي هاي روزنامه كيهان - نوشته بود. اين قصه معجون عجيبي بود كه به لعنت خدا هم نمي ارزيد.
دومين كتاب ستار لقايي، «صديقه اي از خورشيد» نام داشت كه آن را پس از دلبستگي به يكي از دختران موزيسين عضو اركستر سمفوني تهران نوشت و انتشار داد.
اين تازه وارد در عرصه مطبوعات به سرعت از هيئت هاي تحريريه مجلات و روزنامه ها سردرآورد و زودتر از آنچه تصور مي شد، به دبيري سرويس هاي مختلف جرايد و سردبيري مجلات رسيد.
در آن زمان ايرج نبوي يكي از قدرتمندترين كارگزاران مطبوعات بود و از زمان مرگ علي جواهركلام(8)، مجلاتي چون فردوسي و بامشاد و خوشه و تهران مصور با نظارت فائقه او منتشر مي شدند. نبوي مدتي هم مديركل مطبوعات بود. دفتر كار او در ميدان هفت تير كنوني، ابتداي خيابان كريم خان قرارداشت و نويسندگاني چون بيژن خرسند و جمشيد ارجمند، براي وي كار مي كردند. عباس پهلوان(9)، احمد شاملو(10) و حسين سرفراز نيز همگي از لحاظ اداري و تشكيلاتي زير مجموعه نبوي بودند و با موافقت او به سردبيري مجلات فردوسي، خوشه، خواندنيها و تهران مصور منصوب شده بودند.
ستار لقايي در ابتداي ورود به صحنه مطبوعات، نويسنده اي معمولي به نظر مي رسيد. اما درگيري و نبرد قدرت او با ايرج نبوي نشان داد كه او از موقعيتي مستحكم و برتر برخوردار است و صريحاً از سوي محافل و كانونهاي قدرت حمايت مي شود.
ايرج نبوي، پس از مذاكرات فراوان، حسين سرفراز را كه سردبير مجله خواندنيها بود، به عنوان سردبير به مجله «تهران مصور» فرستاد. در همين ايام ستار لقايي كه از چند ماه پيش وارد فعاليتهاي مطبوعاتي شده بود، به اين نشريه آمد و زير نظر حسن شهرزاد به عنوان خبرنگار سرويس ادب و هنر مشغول به كار شد. اما هنوز حدود دو سه ماه از آغاز همكاري او با اين مجله نگذشته بود كه ناگهان عبدا لله والا، (11) صاحب امتياز و مدير مسؤول تهران مصور اعلام كرد كه ستار لقايي به سردبيري تهران مصور منصوب شده است و از مسؤولان چاپخانه تهران مصور خواست تا در مورد مطالب ومحتويات اين مجله دستورات لقايي را اجرا كنند.
پيوند ستار لقايي با كانونهاي قدرت رژيم پهلوي آن قدر مستحكم بود كه ايرج نبوي مخالفت با او را به صلاح خود ندانست و در حالي كه اعضاي قديمي مطبوعات انتظار داشتند اين دو نفر دشمن يكديگر باقي بمانند، نبوي با لقايي سازش كرد و آن دو بزودي در شمار نزديك ترين دوستان و مشاوران يكديگر در آمدند؛ به طوري كه وقتي ايرج نبوي به مناسبت برگزاري جشن هاي دوهزارو پانصد ساله شاهنشاهي مأموريت يافت تا روزنامه ويژه اي انتشار دهد، «ستار لقايي» را به عنوان دستيار اصلي خود انتخاب كرد. لازم به يادآوري است كه اين روزنامه پر تيراژترين نشريه ايراني تا آن زمان بود كه هر روز معادل مجموع تيراژ كل مطبوعات تهران و كليه شهرستانها، منتشر مي شد و به عنوان ضميمه و همراه كليه روزنامه ها و هفته نامه ها و ماهنامه ها و فصلنامه هاي ايران و به صورت رايگان توزيع مي گرديد.
اين نشريه كه تنها به ستايش از خاندان پهلوي و تبليغات پيشرفت هاي ايران در دوره پهلوي ها مي پرداخت، در 104 شماره پياپي منتشر شد و آن چنان بودجه هنگفتي در اختيار داشت كه به صورت بارز و نماياني وضع مالي دست اندركاران آن را تغيير داد. لقايي از اين زمان به بعد در شمار قدرتمندان مطبوعات ايران قرار گرفت. او در جريان انتشار اين روزنامه و رفت و آمد به دفتر ايرج نبوي با افرادي همچون شاپور زندنيا(12) و نجفقلي پسيان آشنا شد. لقايي از رهگذر اين گونه آشنايي ها، خود را هرچه بيشتر به كانونهاي قدرت موجود در هرم حاكميت پهلوي نزديك مي كرد. در آن ايام شاپور زندنيا و نجفقلي پسيان، مشاور فرهاد نيكوخواه، رئيس گروه مشاوران مطبوعاتي اميرعباس هويدا - نخست وزير - بودند.
ذكر اين نكته ضروري است كه فرهاد نيكوخواه بهايي را نيز تا قبل از زمامداري هويدا هيچ يك از اهالي مطبوعات نمي شناخت و اصولاً هيچ گونه سابقه همكاري با جرايد را نداشت.
با زمامداري هويدا، «فرهاد نيكوخواه» در مدار رشد قرارگرفت و مدتي قائم مقام شهردار تهران شد. پس از آن به رايزني مطبوعاتي ايران در ايتاليا منصوب گرديد و چند سالي را در رم گذراند. وي پس از بازگشت از اين مأموريت، به اداره انتشارات راديو انتقال يافت و سرپرستي بخش تهيه تفسيرهاي سياسي را برعهده گرفت و بعد از آن مشاور مطبوعاتي و معاون وزير اطلاعات شد. فرهادنيكوخواه پس از چند سال به نخست وزيري منتقل گرديد و به عنوان مشاور مطبوعاتي نخست وزير به كار پرداخت. (13) او تا پايان نخست وزيري اميرعباس هويدا عهده دار اين سمت بود و اجراي سياست هاي تدوين شده براي مطبوعات ايران را كنترل مي كرد. زماني كه اميرعباس هويدا وزير دربار شد، فرهادنيكوخواه را با خود به اين وزارتخانه برد و او را به عنوان مشاور عالي در امور مطبوعاتي وزارت دربار معرفي كرد.
بسياري از دولتمردان رژيم پهلوي تهيه و تدوين نامه توهين آميز نسبت به حضرت امام «قدس سره» با امضاي رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات مورخه 1356.10.17 را كه موجب روشن شدن موتور انقلاب و فروپاشي رژيم پهلوي گرديد را از اقدامات نيكوخواه مي دانند. او پس از جلب موافقت هويدا اين نامه را در اختيار داريوش همايون، وزيراطلاعات كابينه جمشيد آموزگار گذاشت و وي را مكلف ساخت تا آن را در جرايد ايران چاپ كند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
7- حديقه به معناي باغ است و درفرقه بهائيت، اماكن مشجر و با صفايي است كه نوجوانان و جوانان بهايي را براي اردوي تفريحي و در عين حال سازماندهي و تربيت آموزشي به آنجامي بردند. معروف ترين حديقه تهران در جاده ازگل و شمال لويزان ازكنارجاده شروع مي شد و تا نوك قله كوه ادامه مي يافت كه محفل بهائيان تهران با تحمل هزينه بالغ بر ده ها ميليون تومان و حمل آجر و مصالح ساختماني به وسيله قاطر و چهارپايان، اطراف آن را از كنار جاده تا نوك قله كوه با ديوار آجري قطور و بسيار بلند محصور كرده بود. تحمل هزينه چند ده ميليون توماني در ابتداي دهه 1340 براي ديواركشي تا قله كوه و تپه ماهورهاي لم يزرع - كه ديوار چين را تداعي مي كرد - موجب شگفتي رهگذران مي شد، اما محفل ملي بهائيان ايران براي اين اراضي برنامه وسيعي داشتند و مي خواستند بزرگترين معبد بهائيان (مشرق الاذكار) را در آن بسازند و مهندس عباس امانت، مأمور تهيه نقشه هاي آن بود. آن محل، معروف به حديقه بود و اكنون با نام شهرك هاي «شهيد محلاتي» و «قائم» شناخته مي شوند.
8و 9 و 10- براي آشنايي با شرح حال و عملكرد جواهر كلام، عباس پهلوان و احمد شاملو به ترتيب به جلدهاي 6، 7و8 از مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» تأليف دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان مراجعه فرماييد.
11- براي آشنايي با شرح حال و عملكرد عبدالله والا به جلد اول از مجموعه كتاب هاي «معماران تباهي» تأليف دفتر پژوهش هاي مؤسسأ كيهان مراجعه فرماييد.
21- براي آشنايي با شرح حال و عملكرد «شاپور زندنيا» به جلد 81 از مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» كه با عنوان «روزنامه نگاران جاسوس» منتشر شده، مراجعه فرماييد.
31- آرشيو مركزي روزنامه كيهان، پرونده فرهاد نيكوخواه.