33-داستان زمین خواری بهائیان


احسان نراقي طي مقاله اي نكات ديگري از اين خيانت ها را مطرح مي كند. او در جايي مي گويد:
«. . . براي اطلاع بگويم كه در چند شركت عمده يزداني، يكي از صاحبان عمده، پسر ارتشبد نصيري است كه شش سال بيشتر ندارد و به همين علت من تصميم دارم كه بگويم هر كس كه در جريان پرونده هژبر دست دارد بايد رو شود چون در غير اين صورت افتضاح خواهد شد. »(132)
همچنين نراقي در تماسي با دكتر اميني در مورخه 1357.6.4 در خصوص ارتباط نصيري و هژبر چنين اظهار نموده است:
«. . . همه مي دانند كه كي هژبر را بزرگ كرده نصيري بوده ديگه (منظور ارتشبد نصيري) و ديگران و از كلمات قصار هژبر است كه گفته، من يك پدر دارم تيمسار ايادي و يك برادر دارم تيمسار نصيري و يك نوكر منصور روحاني. . . »(133)
البته در اين دزدي ها اقوام نزديك هژبر از جمله برادرش بديع يزداني، برادرزاده اش پرويز يزداني و باجناقش جعفر نوراني نيز شريك بودند و افرادي چون علي ايقاني - پدر بهروز ايقاني - و علي اكبر معيني و شمس اله گوهري - به گفته ورقا تبيانيان يكي از كارگزاران بهايي هژبر يزداني - او را در دزدي هاي كشت و صنعت و. . . ياري مي رساندند. (134)
روزنامه اطلاعات مورخه 1357.5.26 ضمن نوشتن ماجراي نقشه هژبر يزداني براي سرمايه گذاري 20 ميليارد ريالي در آمريكاي جنوبي، به نقل از زهرا عراقي - همسر جهانبخش انهاري، از همكاران هژبر يزداني كه با نقشه هژبر يزداني همراهي نكرده بود و به همين دليل توسط مزدوران او كتك خورده بود و تا آن هنگام مدت دو سال و نيم در بي هوشي به سر مي برد - مي نويسد:
«هژبر به شوهرم گفته بود مي خواهد در ايران هرج ومرج اقتصادي راه بيندازدو با قدرت مالي كه دارد هر دستگاه و سازماني را كه مي خواهد فلج كند. سرمايه گذاري در آمريكاي جنوبي را هم به اين منظور مي خواست كه اگر در ايران با شكست روبرو شد به آنجا فرار كند. »(135)
هژبر يزداني در غروب 21 بهمن 1357 به همراه محرري رئيس وقت سازمان زندان ها، از زندان قصر گريخت و پس از مدتها دربدري خود را به آمريكاي لاتين رساند و در كاستاريكا به همراه سناتور علي رضايي كلان سرمايه دار معروف و مالك كارخانه هاي نورد و لوله اهواز به كار دامپروري در سطح كلان مشغول شد.
هما سرشار(136)، صهيونيست يهودي و خبرنگار كيهان در دوران محمدرضا پهلوي در خاطراتش از سفري كه به همراه گروهي از سرمايه داران يهودي به كاستاريكا رفته بود، به فعاليت هاي هژبر يزداني در آن سرزمين اشاره مي كند و مي نويسد كه گروهي از افراد مسلح محلي به طور شبانه روزي از قصر و اقامتگاه هژبر يزداني محافظت مي كنند.
بهائيان در عرصه زمين خواري
بهائيان در عرصه خريد و فروش اراضي تهران و بازار بورس در اين زمينه به شدّت فعال بودند و اغلب آنان از رهگذر خريد و فروش زمين هاي اطراف تهران و افزايش قيمت آن به ثروت هاي كلان رسيدند.
يكي از بهائيان بسيار فعال در اين زمينه داود معنوي نام داشت. داود معنوي نيز همچون حبيب ثابت پاسال از كليميان بهايي شده بود و پدرش سليمان معنوي از سرشناسان يهودي بود. داود معنوي از سال 1314 كه شهر تهران رو به گسترش گذاشت، به حرفه زمين خواري وارد و از متخصصان اين كار شد.
در سال هاي متمادي پيش از تأسيس اداره ثبت اسناد و املاك درسال 1306 شمسي و تا سالها پس از آن در قباله هاي فروش املاك، مساحت و ابعاد چهارگانه آن را نمي نوشتند و فقط نوع زمين از قبيل ششدانگ يا قريه، قلعه، باغ و يا كاروانسرا و نظاير اينها را مشخص مي نمودند.
در آن سالها داود معنوي زمين هاي اطراف شهر را كه در اطراف آن زمين هاي باير يا اراضي خالصه دولتي وجود داشت خريداري مي كرد و سپس با ترفندهاي گوناگون قسمتي از زمين هاي موات مجاور ملك خود را تصرف و تملك نموده و در محدوده خود در مي آورد و سپس آن اراضي را همراه با ملك خود تفكيك مي كرد و مي فروخت و ادارات هم از اين گونه تجاوزات داود معنوي و امثال او به اراضي موات كه جزو املاك خالصه دولتي بود، غفلت داشتند.
يكي از املاكي كه معنوي در سال 1314 خريداري كرد، باغ و ساختمان مزرعه داوديه واقع در خيابان قديم شميران در غرب «چاله هرز» و شرق «كاووسيه» واقع در ضلع جنوبي خيابان ظفر كنوني بود.
باغ و ساختمان و مزرعه داوديه(137) را ميرزا داود خان وزير لشكر فرزند ميرزا آقاخان نوري ملقب به اعتماد الدوله صدر اعظم در دوران ناصرالدين شاه - تقريباً يكصدو پنجاه سال پيش - براي اقامتگاه ييلاقي خود احداث كرد. اين محل به اين سبب كه يكي از فرزندان فتحعلي شاه قاجار به نام ارغون ميرزا در آنجا باغ و ملكي داشت، «ارغونيه» ناميده مي شد، اما بعدها داوديه نام گرفت. پس از تأسيس اداره ثبت املاك در سال 1306 شمسي بازماندگان ميرزا داودخان تقاضاي ثبت داوديه را كرده و سند مالكيت گرفته بودند. در آن سند مساحت و ابعاد چهارگانه داوديه ذكر نشده بود. «داود معنوي» همين كه داوديه را خريداري كرد، تأسيسات كوچكي از جمله انجمن زنان در آن ايجاد نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــ

133- رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواك، جلد 14، وزارت اطلاعات، 1384، ص .321 132- همايون، داريوش، به روايت اسناد ساواك تهران، وزارت اطلاعات، 1378، ص .259
134- پرونده ورقا تبيانيان، مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد .1280
135- اسماعيل رايين، انشعاب در بهائيت، ص .275
136- براي آشنايي با زندگي و عملكرد «هما سرشار» به جلد چهارم از مجموعه كتاب هاي «نيمه پنهان» مراجعه فرماييد.
137- داوديه قبلاً ارغونيه نام داشت و متعلق به ارغون ميرزا، پسر فتحعلي شاه قاجار بود. در مكاتبات ميرزا آقاخان نوري عامل معروف انگليسي ها كه پس از عزل و قتل ميرزا تقي خان اميركبير به صدراعظمي رسيد، اشارات فراواني به باغ و كاخ ارغونيه وجود دارد. او بعدها اين ملك را به چنگ آورد و آن را به نام پسرش ميرزا داودخان وزير لشكر، داوديه ناميد.

32-تراكم سرمايه در دستان هژبر بهايي


هژبر يزداني جانشين ثابت
پس از بازنشستگي و كناره گيري حبيب ثابت بخشي از وظايف و مسؤوليت هاي او برعهده يكي ديگر از بهائيان به نام هژبريزداني گذاشته شد. او كه قسمتي از ثروت شاهپور غلامرضا را نيز اداره مي كرد، (121) با سرمايه «شركت امناء» اكثر كارخانه هاي قند ايران در سرتاسر كشور را از صاحبان آن خريداري كرد. او افزون بر پول از حربه زور نيز نهايت استفاده را مي برد. هژبر يزداني پس از خريد كارخانه هاي قند ايران با دريافت وام هاي چندصد ميليون توماني از وزارت كشاورزي - كه يك بهايي به نام منصور روحاني(122) وزير آن بود - صدها كيلومتر زمين هاي دوطرف جاده قوچان تا بجنورد به عرض ده كيلومتر را تملك كرد و آنها را به كشت چغندر قند اختصاص داد.
ارتشبد فردوست در مورد حمايت بي دريغ دربار پهلوي از هژبر يزداني براي تجاوز به املاك مردم و تملك آنها چنين مي نويسد:
«در حوالي سال 1354 شكايتي از معينيان رئيس دفتر مخصوص شاه به دستم رسيد، مبني بر اينكه هژبر يزداني در سنگسر به مراتع چوپان ها تجاوز كرده و براي آنان مزاحمت ايجاد مي كند. محمدرضا دستور داده بود كه تحقيق و گزارش شود. دو افسر خود را به همراه عكاس ساواك به منطقه اعزام كردم. در مراجعت، گزارش آنان حاكي از اين بود كه اهالي ده مرزن آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهايي هستند و رئيس آنها هژبر يزداني است و آنها همه مراتع ده مجاور را، كه مسلمان نشين است، به زور تصرف كرده اند. مدارك مستند جمع آوري شد و آلبومي نيز تهيه و ضميمه گزارش شد و مستقيماً به اطلاع محمدرضا رسيد.
فرداي آن روز سپهبد ايادي تلفن كرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ايشان دستور داد كه مجدداً هيئت بي غرضي را اعزام داريد! پاسخ دادم كه گزارش هيئت مستند است و اعزام مجدد مفهومي ندارد و افزودم كه شاه مي خواهد يزداني به مناطق چراي ديگران تجاوز كند من كه مدعي نيستم. به هر حال يزداني به كار خود ادامه داد. »(123)
تراكم سرمايه در دست هژبريزداني به حدي بود كه او تمام ساختمانهاي بزرگ تهران نظير ساختمان پلاسكو و ساختمان آلومينيوم و برج سپهر- محل كنوني شعبه مركزي بانك صادرات- را خريداري كرد. وي مالك هزاران رأس گوسفند بود. تعداد گوسفندان هژبر يزداني به حدي زياد بود كه وي در يك مورد 400 سگ گله از خارج به ايران وارد كرد.
وي افزون بر بهره برداري از شير و مواد لبني و گوشت اين گوسفندان، چرم آنها را در كارخانه هاي چرمسازي خويش فرآوري مي كرد و سپس آنها را به صورت كفش هاي دست دوز گرانقيمت به بازار مي فرستاد. هژبريزداني براي توليد اين كفشها كارخانه هاي كفش ايران و فروشگاههاي زنجيره اي آن را ايجاد كرده بود و كفش هاي توليدي خود را به صورت انحصاري در فروشگاه هاي كفش ايران به فروش مي رساند.
وي براي خود گارد و محافظان مخصوص داشت و هرواحد تجاري يا كارخانه اي را كه اراده مي كرد به زور از مالكش خريداري مي نمود. او در اين اواخر سوداي بانكداري به سرش افتاده بود و موفق شد از ابوالحسن ابتهاج، بانك ايرانيان را خريداري كند. فردوست همچنين در مورد چگونگي و ميزان قدرت وي در معاملات مي نويسد:
«چند مورد از معاملات يزداني را شخصاً شنيدم، يك روز ابتهاج، مديرعامل بانك ايرانيان، به من تلفن كرد كه از اين پس در بانك ايرانيان سمتي ندارد و تمام سهام بانك و ساختمان و وسايل آن به هژبر يزداني فروخته شده است. يك روز هم سميعي رئيس بانك توسعه كشاورزي، به من شكايت كرد كه فرد بي تربيتي با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر كارم شده و گفته كه نامش يزداني است و مي خواهد سهام بانك با ساختمان و وسايل به او واگذار شود! سميعي پاسخ داده كه اين امر منوط به اجازه وزارت كشاورزي و تصويب دولت است. يزداني با خشونت جواب داده كه ترتيب آن را مي دهم. »(124)
وي قصد داشت به صورت تدريجي بانك صادرات را هم خريداري نمايد. با همين انگيزه هژبر يزداني سهامدار عمده بانك صادرات بود و به همين دليل برخي از علما داد و ستد با اين بانك را - كه عمده سهام آن مربوط به يك بهايي بود - حرام اعلام كردند و مردم نيز نسبت به اين امر معترض بودند. در اسناد ساواك آمده است:
«موضوع: مخالفت روحانيون قم با بانك صادرات
چند روزي است كه از طرف روحانيون شهرستان قم، بويژه آيت ا لله شريعتمداري و آيت ا لله گلپايگاني و عوامل آنها در سطح شهر شايع نموده اند كه داد و ستد با بانك صادرات از نظر آئين اسلام جايز نيست، زيرا هژبر يزداني كه پيرو. . . بهائيت مي باشد در بانك صادرات سرمايه گذاري و سهامدار بانك مي باشد. همچنين آيت ا للههاي مذكور و عواملشان به طور ضمني اولتيماتوم داده اند كه ما روحانيون حسابمان را در بانك صادرات مي بنديم. كاركنان بانك صادرات ناگزير با آيت ا لله شريعتمداري و آيت ا لله گلپايگاني وارد مذاكره مبني بر اينكه اولاً هژبر يزداني بهايي نيست، دوماً بانك صادرات در سطح كشور داراي 18 هزار نفر كارمند مي باشد. . . كه از اين بانك امرار معاش مي نمايند. لكن آيت ا لله ها توجهي به اين دلايل ننموده و به ادعاي خود استوار مي باشند.
نظريه شنبه: چنانچه آيت ا لله هاي قم داد وستد با بانك صادرات را تحريم نمايند به مرور خسارت قابل توجهي به بانك صادرات وارد خواهد آمد.
. . . نظريه سه شنبه: صحت خبر. . . مورد تأييد بوده. . . ضمناً آيت ا لله گلپايگاني اظهار داشت چنانچه هژبر يزداني مسلمان باشد مانعي در كار بانك نمي داند در غير اين صورت فتوي خواهد داد كه هرگونه معامله با بانك صادرات حرام است. »(125)
در دهه پنجاه از هژبر يزداني به عنوان ثروتمندترين مردايران ياد مي شد. اواسط دهه پنجاه گزارش ويژه اي در روزنامه كيهان چاپ شد كه حكايت از ثروت سرشار اين بهايي مي كرد. در اين گزارش آمده بود كه تنها يك انگشتر كه بردست يزداني است 80 ميليون تومان ارزش دارد.
همچنين شركت هاي شاهين كي، پاكريز، قند قزوين، كشت و صنعت ايران و آمريكا، كفش اطمينان، كفش ايران، فلور ايران، كارخانه هاي پي. وي. سي سنگسر و اصفهان، عمران بلوچستان، كارخانه هاي پنبه و شركت پوست هم از جمله دارايي هاي هژبر يزداني به شمار مي رفت كه يا خود مالك آن بود و يا با سرمايه گذاران خارجي در آن شريك بود. (126)
جلالي نائيني - رئيس كانون وكلاي دادگستري و سناتور انتصابي رژيم پهلوي - نيز در روزهاي سرنوشت ساز انقلاب اسلامي كه مردم خواستار سرنگوني رژيم پهلوي شده بودند و با فريادهاي «مرگ بر شاه» به مبارزه خود عليه رژيم ادامه مي دادند، به منظور انحراف در مسير مبارزه ملت ايران، با ناديده گرفتن نقش شاه و رژيم در رشد افرادي چون هژبر به جمع منتقدين و معترضين پيوسته و درباره چگونگي به دست آوردن چنين سرمايه اي توسط هژبر يزداني مي گويد:
«يزداني پنج ميليارد و دويست ميليون تومان يعني در حدود يك سوم از سرمايه بانك هاي دولتي را از بانك هاي مختلف وام گرفته است. . . »(127)
در آستانه پيروزي انقلاب، دولت ارتشبد ازهاري نيز با هدف فريب مردم و به بيراهه كشاندن مبارزات، «هژبر يزداني» را به عنوان غارتگر
بيت المال بازداشت و در زندان قصر زنداني كرد. برخي از اتهامات هژبر به روايت اسناد ساواك چنين بود:
«. . . اتهام او تصرف غيرقانوني ميليون ها متر زمين (400 هكتار) اطراف شهر يزد و ]چندين هكتار در[ ورامين و نيز ضرب و شتم جهانبخش انهاري كه منجر به بي هوشي مطلق او براي مدت 2 سال شد، بود. . . »(128)
«روزنامه ليبراسيون» در مقاله اي كه در ماه هاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي چاپ كرد در اين باره نوشت:
«مقام هاي ايران روز سه شنبه (57.5.24) درج خبر مربوط به تظاهرات در تمام شهرهاي ايران را در مطبوعات كشور ممنوع كردند و در همان حال دو اقدام به منظور ايجاد آرامش در جهت جناح مخالف انجام دادند. كه يكي آزادي 711 زنداني و ديگري دستگيري هژبر يزداني عضو انجمن بهاييان و رئيس گروه بانكي صادرات است كه شعبات آن طي ماه هاي اخير مورد هدف تظاهركنندگان بود. »(129)
البته طبق آرشيو خبرهاي مندرج در مطبوعات آن زمان، هر روز از اتهامات ديگر هژبر يزداني پرده برداشته مي شد كه ازآن جمله مي توان به تصرف غير قانوني زمين هاي ساوه و حفر چاه هاي عميق در زمين هاي كشاورزي در اراك و خشكاندن قنات هاي زمين هاي مردم اشاره كرد(130). ساواك رژيم در مورد واكنش و ميزان اطلاعات مردم از فساد هژبر يزداني چنين گزارش مي دهد:
«موضوع: شايعات موجود بين مردم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
121- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، جلد دهم، ص .54
122- براي آشنايي با شرح حال و عملكرد «منصور روحاني» به جلد 4، از مجموعه كتاب هاي «معماران تباهي» تأليف دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان مراجعه فرماييد.
123- فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 17، سال 1380، صص 375و.376
124- همان
125- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، كتاب اول، چاپ اول، 1376، ص .305
126-روزنامه كيهان، مورخه .1356.6.26
127- همان، مورخه .1357.6.27
128- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، كتاب دهم، چاپ اول، زمستان 1381، ص .54
129- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، كتاب نهم، چاپ اول، تابستان 1381، ص 118، به نقل از بولتن محرمانه راديو و تلويزيون ملي ايران، ش 124، ص .39
130- روزنامه كيهان، مورخه .1357.5.29
131- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، كتاب 13، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات چاپ اول، زمستان 1382، ص 594، سند مورخه .1357.7.26 1- گفته مي شود كه هژبر يزداني چندي پيش با سپردن مبلغ هفتصد ميليون تومان نقد به دادگستري همه مردم را حيران كرده است و از اعمال خلاف او بيشتر مردم آگاه و خشمگين شده اند و در چند جا شايع شده كه نامبرده مبلغ فوق را شخصاً نپرداخته بلكه دو روز قبل از آن ارتشبد نصيري مبلغ 900 ميليون تومان چك كشيده است كه مبلغ فوق از آن پول بوده زيرا ارتشبد نصيري در بسياري از معاملات و شركت ها شريك و حامي هژبر يزداني بوده است. »(131)

31-روابط مافيايي در هرم حاكميت پهلوي


از موارد ديگر مي توان به زمين هاي منطقه خرگوش دره - محل فعلي كارخانه ارج در جاده كرج - اشاره كرد كه ثابت پاسال آن را به واسطه نفوذ ارتشبد دكتر ايادي(111) بهايي و حمايت بانك ها تصاحب كرد. وي با ترفندهاي هميشگي اش پس از خريد آنها را قطعه بندي كرد. در يكي از قطعه ها كارخانه شيشه مينا را كه پسرش «ايرج» اداره مي كرد، راه اندازي كرد و قطعه ديگر را به پسردايي هايش - ارجمندها - فروخت كه سياوش ارجمند كارخانه ارج را از تير دوقلو به آنجا منتقل كرد و البته ثابت پاسال به جاي پول زمين، همان يخچال و ماشين لباسشويي «ارج» را از آنان تحويل گرفت و با نام كلويناتور و با مارك و علامت تجاري K به فروش مي رساند. قطعه ديگر را به موسي بهار يهودي واگذار كرد كه كارخانه يخچال سازي «زاگرس» را در آن راه اندازي نمود. (112)
حبيب ثابت پاسال غير از امور اقتصادي در كليه امور تبليغاتي اين فرقه فعاليت داشت. به طوري كه ستار لقايي مي گفت او براي ترجمه متون بهايي مبالغ كلاني هزينه كرد وافزون بر دهها هزار دلاري كه در اختيار بهائيان افريقاي جنوبي گذاشت و يك دستگاه جيپ هم براي رفت و آمد مبلغان به اين ناحيه و كشورهاي اسلامي آفريقا و آسيا بخشيد، همسرش باهره ثابت نيز دو دستگاه جيپ به اين امر اختصاص داد. اين گونه رفتار بهائيان براي تبليغ در كشورهاي اسلامي موجبات خشم سران برخي از اين كشورها را برانگيخت، تا جايي كه دكتر احمد سوكارنو رئيس جمهور و آدام ماليك وزير امورخارجه وقت كشور اندونزي فعاليت سازمانهايي همچون كلوب روتاري و تبليغات بهائيان در اندونزي را ممنوع ساخته بودند و حبيب ثابت براي رفع اين دشواري ها به نمايندگي از بيت العدل ايران به ديدار نماينده اندونزي در سفارت اين كشور درتهران رفت و كوشيد تا به طريقي براي ادامه اين تبليغات مجوز رسمي كسب نمايد.
البته محمدرضا پهلوي با اين كمك ها بخشي از دين خود را به بهايي ها و صهيونيست ها ادا كرد:
«. . . حبيب ثابت پاسال كه آن موقع (مرداد 1332) ]هنگام دربه دري و آوارگي خاندان پهلوي[ در آمريكا داراي زندگي مجللي بود، اعضاي خانواده سلطنتي را به منزل خود برده و از آنان پذيرايي كامل نموده است و اكنون كه كليه قدرت هاي كشور در دربار متمركز شده، به پاس كمك هاي سابق، وزارت اقتصاد به دستور دربار شاهنشاهي به نفع ثابت پاسال قدم هاي متعددي برداشته و در موضوع منع ورود روغن ماشين يك قلم 24 ميليون تومان به جيب پاسال سود رسانيده است. . . »(113)
و ثابت پاسال نيز كه طي سال ها سوءاستفاده از اموال عمومي و ولخرجي هاي رژيم پهلوي و شخص رضاخان و محمدرضاشاه ثروت كلان نامشروعي به هم زده بود، گاهي اوقات به پاس امتيازاتي كه از رژيم گرفته بود، به طور مقطعي از برخي منافع خود كناره مي گرفت تا در فرصت مقتضي با گرفتن امتيازي برتر جاي پاي خود و حزب بهائيت را در رژيم محكم تر نمايد كه در اين قسمت تنها به يك نمونه ثبت شده تاريخي اشاره مي شود:
«تاريخ 51.1.28
به شرف عرض خاك پاي مبارك برسد:
در دو سال قبل موقعي كه براي شركت در يك كنفرانس به جزيره موريس رفته بودم شنيدم قصري را كه محل اقامت شاهنشاه عظيم الشأن رضاشاه كبير بوده به قيمت بسيار ارزان قصد فروش دارند. با علاقه اي كه به حفظ اين محل پيدا نمودم براي اينكه از دست نرود بلافاصله آن را خريداري نمودم تا تقديم به خاك پاي مبارك كه حقيقتاً مديون آن همه بزرگواري و مهرباني و عطوفت هستم، بنمايم و مراتب پس از مراجعت معروض گرديد. نظر به اينكه از جزيره موريس اطلاع داده اند كه دولت ايران جداً علاقه مند به خريد محل مزبور مي باشد و تقاضا دارند كه معامله را فسخ نمايم. بلافاصله جواب داده شد كه جان و مال ما متعلق به شاهنشاه و رهبر عاليقدرمان است. اينك هم بدين وسيله اعلام مي دارد چنانچه اراده ملوكانه با استفاده دولت از اين محل تعلق گرفته باعث افتخار است. اين هديه بلاعوض از طرف اين چاكر كه صميمانه عاشق آن خاندان است مورد قبول قرار گيرد. امر امر مبارك است.
جان نثار حبيب ثابت»(114)
حمايت هاي محمدرضا پهلوي از ثابت پاسال و بهائيان موجب شد تا برخي از بهائيان شايعه بهايي بودن شاه را در محافل خود دامن زنند. تا جايي كه اين موضوع در گزارش هاي ساواك چنين بازتاب يافته بود:
«شماره گزارش و 777 . هص
تاريخ گزارش 1347.4.23
موضوع جلسه بهائيان شيراز
مورخه 1347.4.18 جلسات بهائيان در منزل ضياءا لله هوشمند تشكيل و سرهنگ اقدسيه اظهار داشت: افتخار ما بر ديانت بهايي است. من زماني كه در ارتش بودم، سربازان و درجه داران و افسران بهايي را احترام مي گذاشتم، ولي اگر يك فرد مسلمان از ديگري شكايت مي كرد، دستور شلاق زدنش را مي دادم. مشاراليه افزوده است ما اطلاع داريم كه شاهنشاه آريامهر بهايي مي باشند. ما بهائيان همه پولدار هستيم و ترقي بيشتر خواهيم كرد. »(115)
در سال 1350 ثابت پاسال از طريق وكلاي خود، شكايت ويژه اي داير به مغبون شدن در واگذاري تلويزيون كانال سه در تپه هاي عباس آباد و آبادان تنظيم كرده و ادعا كرده بود كه وزارت دارايي به هنگام گرفتن اين دو فرستنده، تنها پول وسايل و ماشين آلات و دستگاه هاي تصويري و صوتي آن را پرداخته است و بابت سرقفلي محل آنها هيچ گونه وجهي را محاسبه نكرده است. او براساس اين شكوائيه خواستار ميليون ها تومان غرامت بابت سرقفلي تلويزيون كانال سه و تلويزيون آبادان بود و مصرانه در اين راه مي كوشيد و از طريق اميرعباس هويدا و چند وزير بهايي و نيز ارتشبد ايادي پزشك مخصوص شاه، خواستار گرفتن سرقفلي بود، اما جمشيد آموزگار، وزير دارايي وقت با اين خواست مخالفت كرد.
البته از سرنوشت اين درخواست حبيب ثابت اطلاعي در دست نيست و مشخص نشد كه در اين ماجرا او و ايادي و اذنابش پيروز شدند، يا اينكه وزير دارايي. گفته مي شود وزارت دارايي رسيدگي به اين موضوع را مرتباً به تأخير مي انداخت ولي ثابت و وكلايش كه در اين امور، سررشته و تخصص ويژه داشتند، خواستار حكميت بودند.
براساس قانون حكميت، مؤديان مالياتي يا كساني كه به نوعي به دولت بدهكار يا طلبكار بودند، دو تن از وكلاي دادگستري را كه از سوي دولت اجازه حكميت داشتند، انتخاب مي كردند و آنان پس از بررسي موضوع رأي نهايي در اين مورد صادر مي كردند و اين رأي براي هر دو طرف - چه دولت، چه مؤدي - لازم الاجرا بود.
ثابت همچنين در امور سياسي به صورتي كاملاً فعال دخالت داشت و از تمام توان مالي و اقتدار و روابط مافيايي اش در هرم حاكميت پهلوي براي سركوب مسلمانان بهره برداري مي كرد.
يكي از مقرري بگيران ثابت پاسال، در كابينه هويدا، غلامرضا كيانپور، وزير دادگستري و اطلاعات بود. او سال ها معاون وزير اقتصاد و رئيس كل گمرك ايران بود و مقرري مورد بحث را به خاطر ايجاد تسهيلات گمركي و چشم بستن بر خلافكاري هاي «شركت امنأ» و بازرگانان بهايي از ثابت پاسال مي گرفت. (116)
بسياري از شواهد و اسناد و مدارك موجود، حكايت از همراهي و همگامي بهائيان با دولت اسدا لله علم در سركوب مخالفان دولت دارد. بهائيان اين همگامي را نوعي انتقامجويي از مسلمين تلقي مي كردند. در گزارش مورخه 1342.11.5 مأموران ساواك از شيراز آمده است:
«با يكي از بهائيان كه در شركت ملي نفت كار مي كند بر حسب تصادف برخورد كردم. او مي گفت كه ثابت پاسال، سرمايه دار معروف محرك واقعي اعدام طيب(117) بوده و اين طور شرح مي داد كه ثابت پاسال ]به نزد[ اعليحضرت همايوني شرفياب شده و به عرض رسانيده كه طيب مسبب خراب كردن گورستان بهائيان و گلستان جاويد شده. براي تكميل اين اطلاع از سوابق ذهني كه در تابستان گذشته از ]ناخوانا[ سروستاني كارمند فرهنگ داشتيم كه مي گفت بهائيان انتقام حضيره القدس را كه چند سال قبل مسلمانها خراب كردند از مدرسه فيضيه(118) قم گرفتيم و از چند ماه قبل از ]ناخوانا[ بهائيان شيراز شنيدم كه مي گفت ما نه فقط انتقام گذشته را گرفتيم، بلكه موضوع ]؟[ بهايي ها را تا مرحله اصلاحات ارضي ادامه داديم، مي خواست موضوع اصلاحات ارضي را يك موضوع امري ]يعني از دستورات ميرزا حسينعلي بهاءا لله پيشواي قلابي اين فرقه[ و پيشگويي شده تلقي كرده و آن را از بهائيان بداند. به طور كلي بهائيان بحران هاي چند ماهه گذشته ايران و اختلافات دولت و روحانيون را ]به امر[ بهائيان در لندن مي دانند. . . »(119)
ثابت پاسال و خانوده اش آنقدر براي آمريكاييان مهم بودند كه در آستانه انقلاب، سوليوان سفير كبير و جاسوس آمريكا، با ارائه گزارشي، امنيت آنها را به اطلاع رؤساي خود مي رساند و آنها را از بابت اين خانواده صهيونيست مطمئن مي سازد:
«در رابطه با خانواده ثابت به ما گزارش شده است كه همه اعضاي مهم اين خانواده كه عبارتند از: ايرج در سوئيس، هرمز در آمريكا و حبيب پدر آنها در جايي بين نيويورك و سوئيس، در خارج از ايران به سر مي برند.
سوليوان»(120)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
111- كتاب پهلوي ها نوشته «فرهاد رستمي» جلد يك، به نقل از يادداشت هاي دكتر قاسم غني روابط دكتر ايادي و حبيب ثابت را چنين نقل مي كند: «حبيب ثابت نوه دختري ميرزا خليل كليمي، طبيب بهايي شده است. دايي بزرگ ثابت پاسال ميرزا رحيم خان ارجمند، مديركل پست شد و دايي دوم او دكتر مسيح ارجمند نيز پس از آنكه در طب موفق نشد وارد پست شد و دايي سوم او ابراهيم ارجمند نيز در گمرك و پست بود. دكتر مسيح ارجمند شوهر خواهر ارتشبد دكتر عبدالكريم ايادي بود» و بدين ترتيب علت بسياري از زدوبندهاي تشكيلاتي بهائيان در دربار مشخص مي شود.
112- به نقل از گفت وگوي آقاي مهدي صابونچيان با دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان.
113- جواد منصوري، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، جلد اول، صص 326-.327
114- رستمي، فرهاد، پهلوي ها، جلد اول، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، چاپ دوم، زمستان 1378، ص .220
115- پرونده بهائيان، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي.
116 -كيانپور در زمان تصدي وزارت دادگستري، پنج ميليون تومان رشوه از محكوم پرونده اي كه شيرخشك دامي را به عنوان شيرخشك خوراكي به مصرف شكلات و شيريني رسانده بود، دريافت كرد. كيانپور در تاريخ
1357.11.15 دستگير و در تاريخ 1358.2.24 اعدام شد.
117- طيب حاج رضايي يكي از بارفروشان در ميدان تره بار تهران بود. وي در دوران ميانسالي متحول شد و پس از فوت آيت ا لله بروجردي با امام خميني(ره) بيعت كرد و در قيام خونبار 15 خرداد 1342 به طرفداري از امام بپا خاست و همراه با گروه كثيري از جوانان جنوب شهر براي تسخير راديو ايران به ميدان ارك آمدند. مأموران فرمانداري نظامي تهران پس از كشتار جنايتكارانه مردم، هنگامي كه بر اوضاع مسلط شدند، طيب را بازداشت كردند. او كه به راستي متحول شده بود، در دادگاه نظامي از حقانيت امام خميني و خواست هاي مردم دفاع كرد و به همين دليل به اعدام محكوم گرديد كه حكم صادره پس از چند ماه اجرا گرديد.
118 -اشاره به كشتار طلاب توسط عمال رژيم پهلوي در روز شهادت امام صادق (ع) كه زمينه ساز قيام پانزده خرداد شد.
119- شاهدي، مظفر، مردي براي تمام فصول، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي.
120- اسناد لانه جاسوسي، شماره 37، مسلك هاي استعمار، سند شماره 2،ص 10

30-فرار از حقوق گمرك به زور لايحه و دستور شاه


از آنجا كه تلويزيون پديده نوظهوري در ايران بود، كليه اين گيرنده هاي خانگي به سرعت فروخته شد واو(حبيب ثابت پاسال) بار ديگر اقدام به واردات يكصد هزار دستگاه تلويزيون كرد. حجم انبوه واردات تلويزيون توسط حبيب ثابت و شركت امنا به حدي رو به افزايش گذاشت كه مورد سوءظن مسؤولان گمرك كشور قرار گرفت و آنان از ترخيص محموله هاي بعدي اين گونه تلويزيون ها خودداري كردند. اما حبيب ثابت به استناد فرمان شاه و لايحه اي كه در اين مورد در دست تهيه و ارسال به مجلس بود، خواستار ترخيص اين محموله تلويزيون كه بالغ بر 150 هزار دستگاه بود، شد. مسؤولان گمرك از حبيب ثابت خواسته بودند تا تعهد بسپارد كه اگر لايحه در مجلس تصويب نشد، او كليه حقوق گمركي اين 150 هزار دستگاه گيرنده خانگي را بپردازد. اما حبيب ثابت بي اعتنا به اين خواست و نظر مسؤولان گمركات كشور به اعمال نفوذ روي آورد و به ملاقات حسين علا وزير دربار شاهنشاهي وقت رفت و مشكل خود را از طريق او به اطلاع شاه رساند. داوود رمزي كه اين ماجرا را تعريف مي كرد، افزود:
«حسين علا وزير دربار وقت ]كه خود از بابي هاي ازلي بود[ در اواخر سال 1336 اين موضوع را طي گزارشي كه هر روز به صورت مكتوب و فشرده از مسائل مهم براي شاه ارسال مي داشت، به شرف عرض ملوكانه رساند و يادآور شد كه به آقاي ثابت پاسال وعده داده شده بود كه لوازم مورد نياز ايجاد فرستنده هاي تلويزيوني در ايران را با معافيت كامل از عوارض گمركي به ايران وارد نمايد و لايحه اي هم در اين مورد تنظيم شد و براي تصويب به مجلس ارسال گرديد. اما حالا مسؤولان امور گمرك كشور از آقاي حبيب ثابت مطالبه تعهد نامه مي كنند كه در صورت عدم تصويب اين لايحه، كليه حقوق گمركي لوازمي را كه وارد مي كند بپردازد و ايشان هم حاضر به دادن چنين تعهدي نيست».
پس از ارسال اين گزارش، شاه دستور داد تا كما في السابق هر دستگاه يا وسيله اي را كه «ثابت» براي راه اندازي تلويزيون در ايران احتياج دارد، بدون هيچ گونه تعهد و پرداخت حقوق گمركي وارد نمايد.
البته چند ماه بعد اين لايحه در مجلس فرمايشي شاه تصويب شد و افزون بر بخشودگي كليه حقوق گمركي آن، كليه
شركت هايي كه اقدام به واردات تلويزيون مي كردند، مكلف شدند تا هر كدام بابت هر دستگاه تلويزيون مبلغي بالاتر از هزار تومان به حبيب ثابت و «شركت امناء» پرداخت نمايند.
به هر صورت پس از تصويب نامه هيئت دولت، حبيب ثابت پس از حدود 11 سال بهره برداري انحصاري از تلويزيون هاي آبادان و تهران مجبور شد تا آن را به دولت بفروشد. در اين امر هم سوء استفاده فراوان شد و بدون اينكه استهلاك 11 ساله آن دستگاه ها محاسبه يا مورد نظر قرارگيرد، فرستنده هاي آبادان برابر قيمت روز دو فرستنده نو به دولت فروخته شد و ميليون ها تومان قيمت معين شده براي آن به صورت نقد به حبيب ثابت - كه نمايندگي و وكالت تام الاختيار شركت امنأ را داشت - پرداخت گرديد و تلويزيون كانال 3 با مجموع وسايل وحتي كاركنان آن رسماً به تلويزيون ملي ايران منتقل شدند.
باقي ماندن كاركنان بهايي تلويزيون كانال 3 و تلويزيون آبادان يكي از شروط معامله بود. زيرا مسؤولان و سركردگان فرقه ضاله بهائيت بر اين امر وقوف كامل داشتند كه با حضور كاركنان بهايي تلويزيون - كه اكثر قريب به اتفاق آنان در شمار متخصصين صدا و تصوير بودند - مي توانند برنامه هاي دلخواه خود را در اين رسانه اجرا كنند و به دليل همين تخصص، كليه كاركنان بهايي تلويزيون كانال 3 كه هريك حداقل ده سال سابقه كار داشتند، در پست هاي كليدي و مهم تلويزيون ملي ايران قرار گرفتند و همان طور كه در بخش هاي قبلي به معرفي برخي از فعالان بهايي در تلويزيون پرداخته ايم تا مقطع پيروزي انقلاب اسلامي در، بر همان پاشنه زمان ثابت پاسال مي چرخيد.
به گفته مهدي صابونچيان(106) يكي از كارپردازان و معتمدان فعاليت هاي ثابت پاسال در مصاحبه با كيهان، (107) بخش اعظم اموال و شركت هاي متعلق به حبيب ثابت به شرح ذيل است:
«نمايندگي ريش تراش فيليپس، لوازم آرايش آمريكايي Roblon كه عطر چارلي از محصولات آن به شمار مي رود، نمايندگي شركت دارويي اسكوئيپ (جابربن حيان كنوني)(108)، نماينده شيرينگ آمريكا، شركت دارويي ريختر آلمان، جانسون اند جانسون آمريكا، يخچال كلويناتور، آبگرمكن و بخاري دئوترم، وارد كننده اجاق «ماژيك شف»، نمايندگي راديولوژي فيليپس، نمايندگي واردات يونيت هاي دندانسازي «امدا» (صندلي مخصوص دندانسازي به همراه تمام تجهيزاتش) و داروهاي مصرفي در دندانسازي، شركت «ايرامز»(109) و نماينده R. C. A آمريكا و بالاخره شركت PASAL و ايران گاز(110). »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
106- مهدي صابونچيان يكي از كارمندان دفتر حبيب ثابت پاسال بود. وي كه سال ها و از نزديك با حبيب ثابت و همسر و پسرانش كار كرده، در گفتگو با دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان مي گويد: حبيب ثابت و پسرانش با اينكه ثروتشان حد و حساب نداشت و افزون بر اندوخته هاي نقدي، از اعتبارات كلان بانكي نيز استفاده مي كردند، اما ذاتاً عناصري گداصفت بودند. به طوري كه حاضر نبودند سالي يك بار و پس از سفرهاي متعدد به نقاط مختلف جهان، براي امين ترين كاركنان خود يك دلار هزينه كنند و كادو يا سوغات ارزان قيمتي به آنها بدهند.
107 -بخشي از گفت وگوي آقاي مهدي صابونچيان با دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان (آرشيو كيهان).
108- پس از پايان جنگ جهاني دوم كه تيفوئيد، حصبه و. . . و به طور كلي بيماري هاي عفوني شيوع پيدا كرد، ثابت پاسال پني سيلين هاي شركت اسكوئيپ - معروفترين و مهمترين داروي شركت اسكوئيپ - كه تاريخ مصرفشان در حال انقضا بود را به صورت استوك - از رده خارج - مي خريد و وارد ايران مي كرد و با قيمت گزاف به مردم مبتلا عرضه مي كرد.
109 -«ايرامز» برگرفته از تلفيق مخفف اسم هاي پسران ثابت پاسال، ايرج و هرمز است. هرمز ثابت كه شركت مؤسسه خليج - كه مقر آن در نيويورك واقع است - متعلق به اوست، سال هاست براي بازپس گيري اموال نامشروع مصادره شده و دريافت غرامت، در ايران تلاش مي كند. ]نيمروز، ش 376، مورخه 1375.5.5[.
110- ثابت پاسال ابتدا با شركت Cosan Gas دانماركي ها شريك شد و كپسول هاي زردرنگ را به بازار عرضه كرد و پس از آن فعاليت خود را در سيستم توزيع گاز گسترش داد.

 


29-ارسال امواج بهائيت از فراز تپه هاي عباس آباد


ذكر اين نكته ضروري است كه حبيب ثابت هركارخانه يا شركت خود را تنها در گرو يك بانك نمي گذاشت و براي اجراي راه اندازي فازهاي مختلف و متعدد آن از بانكهاي ديگر نيز وام هاي كلان مي گرفت. به عنوان مثال او براي همين كارخانه جنرال تاير، افزون بر 600 ميليون تومان وام بانك صنعت و معدن، مبلغ 250 ميليون تومان هم از بانك ملي ايران وام گرفته بود و براي اجراي محوطه سازي آن نيز مبلغ 150 ميليون تومان از بانك هاي ديگر دريافت داشته بود. او چند سال بعد به بهانه گسترش اين كارخانه و افزايش توليد آن، مبلغ 460 ميليون تومان ديگراز بانك صنعت و معدن سازمان برنامه وام گرفت.
حبيب ثابت نخستين سرمايه داري بود كه در اواخر دهه 1330كارخانه هاي نوشابه سازي پپسي كولا را با مشاركت بهرام فرمانفرمائيان ايجاد كرد و با بهره گيري از تسهيلات كارخانه هاي جهاني پپسي كولا در آمريكا، اولين نوشابه گازدار را در ايران عرضه كرد. وي براي تبليغات در مورد اين نوشابه ترتيبي داده بود كه هر روز چندين دبيرستان از نقاط مختلف تهران به عنوان گردش علمي به اين كارخانه مي آمدند. اما هنوز مدتي از آغاز كار اين كارخانه و عرضه پپسي كولا به عنوان اولين نوشابه گازدار ايراني به بازار ايران نگذشته بود كه مسأله بهايي بودن حبيب ثابت وكاركنان اين كارخانه افشا گرديد و مراجع تقليد خريد و فروش و مصرف نوشابه پپسي كولا را تحريم كردند. صدور اين فتواها موجب شد كليه مغازه هاي خواروبار فروشي و ديگر فروشندگان نوشابه، شيشه هاي اين نوشابه را به كاميونهايي كه براي توزيع آن به مغازه ها و مراكز فروش سطح شهر مي آمدند، پس دادند و خواستار استرداد وديعه اي كه بابت هر جعبه از پپسي كولا به توزيع كنندگان اين فرآورده سپرده بودند، شدند. تحريم مراجع و به دنبال آن تبعيت مردم از مراجع تقليد خود و روحانيت مبارز - كه در منابر و مجالس سخنراني خود حقايق را به اطلاع مردم مي رساندند - موجب شد در فاصله چند روز اين كارخانه در آستانه ورشكستگي كامل قرار گيرد. حبيب ثابت و ياران وايادي و اذنابش جلسات متعددي براي بررسي اين وضعيت تشكيل دادند و براي يافتن راهكارهاي برون رفت از اين معضل به تكاپو پرداختند. سرانجام تصميم گرفتند نام اين نوشابه را تغيير دهند و با انتخاب يك نام تازه ترتيباتي اتخاذ نمايند تا مردم متوجه پيوند اين نوشابه جديد با كارخانه هاي پپسي كولا نشوند. نام جديدي كه براي اين نوشابه انتخاب شد «اسو» «ESO» بود و در كنار آن يك سلسله تبليغات راديويي همراه با ساز و ضرب تنظيم كردند و اين ترانه راكه به صورت شش و هشت و با اين مطلع آغاز مي شد، از راديو كه مهم ترين رسانه شنيداري آن ايام بود، با صداي شهرام شب پره پخش كردند. بيت اول اين ترانه چنين بود:
«اسو خوش طعم و عالي با طعم پرتقالي» از سوي ديگر حبيب ثابت با مظلوم نمايي به طرف دولت آمد و خواستار كمك دولت براي جلوگيري از فروپاشي كارخانه هاي پپسي كولا شد. او از همه طرف تحت فشار قرار داشت، حتي شريك تجاري اش بهرام فرمانفرمائيان، خواستار خروج از اين مشاركت و پس گرفتن ميزان حق السهم خود بود.
در اين زمان هنوز امير عباس هويدا به نخست وزيري نرسيده بود، لذا ثابت دست به دامان شاه شد. سرهنگ فردوس - سركرده مبلغان بهايي در يكي از مناطق تهران - در يكي از جلسات تبليغاتي و به اصطلاح «بيت»هاي ارشادي بهائيت اعلام داشت كه شاهنشاه دستور دادند مبلغ 250 ميليون تومان به صورت بلاعوض به ثابت پاسال پرداخت شود و با پرونده سازي هاي واهي، افراد و عناصر مؤمن و فعال در زمينه مقابله با بهائيت و پيشرفت سريع آنان در مشاغل كليدي و گلوگاه هاي اقتصادي را دستگير كرده و از رهگذر ايجاد فضاي ترس آنها را ساكت نمايند.
لازم به ذكر است كه چند ماه پس از آغاز توليد اين كارخانه و افشاي بهايي بودن حبيب ثابت وكاركنان اين كارخانه و اين كه تمام درآمد اين واحد توليدي در اختيار فرقه ضاله بهائيت قرار مي گيرد تا صرف امور تبليغاتي و گسترش دامنه هاي آن شود، عده اي از تجار و بازاريان و ديگر عناصر مؤمن و ثروتمند، قطعه زميني را كه در مقابل كارخانه پپسي كولا قرار داشت، خريداري كردند و با ناميدن آن به نام مسجد صاحب الزمان(عج) تبليغات عليه بهائيت را آغاز كردند و با پخش بروشورها واعلاميه هاي گوناگون مي كوشيدند تا افراد و دانش آموزاني كه براي مشاهده نحوه كار اين كارخانه مي آمدند را آگاه كنند.
براساس مدارك موجود، مأمورين ساواك براي اينكه بهانه اي براي دستگيري و تعطيل فعاليت هاي مسجد صاحب الزمان(عج) در دست داشته باشند در فاصله دو هفته چند بار آتش سوزي هاي مقطعي و كوچك در اين كارخانه ايجاد كردند و باا نعكاس اخبار آن در روزنامه ها و زمينه سازي لازم، اعضاي هيئت و فعالين مسجد صاحب الزمان(عج) را بازداشت كردند و با بستن و مهر و موم كردن در آن، صريحاً از فعاليت مسلمانان در دفاع از اسلام و تشيع و مهدويت جلوگيري نمودند.
براساس تصويب نامه هيئت دولت، هر شركتي كه مبادرت به ورود دستگاه هاي گيرنده تلويزيون مي كرد، بايد چند هزار تومان ماليات بابت اين دستگاه به حبيب ثابت و «شركت امناء» مي پرداخت. ثابت پاسال براي بهره گيري هرچه بيشتر از اين وضعيت، خود پيشقدم شد و با سرمايه بهائيان اولين كارخانه مونتاژ تلويزيون در ايران را ايجاد كرد. اين كارخانه اضافه توليدات كارخانه «آر - سي - آ» كه از شركاي مهم و سازنده ماشين آلات و فرستنده هاي تلويزيون تهران و فرستنده تلويزيون آبادان بود، را به ايران مي آورد و از طريق مونتاژ، دستگاه هاي گيرنده تلويزيون را مي ساخت و به بازار عرضه مي كرد و براي اينكه شائبه پيوند اين كارخانه با آمريكا از بين برود، مسوؤلين امر نام تلويزيون هاي محصول اين كارخانه رابه «آر، تي، آي» كه مخفف «راديو و تلويزيون ايران» بود تغيير دادند و مارك «آر، سي، آ» را كه ابتدا بر پيشاني محصولات آن بود، حذف كردند.
فرستنده تلويزيون حبيب ثابت كه به نام تلويزيون كانال 3 معروف بود، بر روي بلندترين نقطه تپه هاي
عباس آباد، در ضلع شمال شرقي پارك ساعي قرار داشت و تا سال 1347 به فعاليت مخرب خود درعرصه از خود بيگانگي نسل جوان و كمرنگ كردن مباني و ارزش هاي اعتقادي و سنتي مردم ايران ادامه داد.
حضرت امام خميني(ره) در همان سال هاي آغاز حركت تبليغي صهيونيست ها به وسيله بهائيان كه راديو و تلويزيون را قبضه كرده بودند، ضمن اعلام خطر به مسلمانان و هشدار در مورد صهيونيست ها، فرمودند:
«. . . استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيست هاست كه در ايران به ]صورت[ حزب بهايي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شئون ساقط مي كنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولت ها ناظر آن هستند و از آن تأييد مي كنند». (105)
در سال 1347 دولت تصميم گرفت تا رأساً اقدام به تأسيس فرستنده تلويزيوني كند. به همين سبب رضا قطبي پسر دايي و نامزد فرح پهلوي قبل از ازدواج با شاه كه تحصيلاتش را در رشته مهندسي صدا در فرانسه به پايان برده بود، مأموريت يافت تا فرستنده جديد تلويزيون ايران را ايجاد نمايد. او سريعاً دست به كار شد و چند اتاق كوچك بر روي تپه هاي كنار خيابان ولي عصر ]پهلوي سابق[ ساخت و شخصاً به فرانسه رفت و خارج از قوانين معاملات خارجي، دوربين ها و دستگاهها و لوازم مربوط به يك فرستنده كوچك را خريداري كرد و آنها را سريعاً و با هواپيما و بدون پرداخت حقوق گمركي به ايران آورد و نصب كرد. زيرا برنامه تاجگذاري شاه در پيش بود و چاپلوسان درباري اصرار داشتند كه مراسم تاجگذاري از طريق تلويزيون پخش شود و كليه مراسم اين رويداد به اصطلاح تاريخي به عنوان نمونه اي از فرّ و شكوه شاهنشاهي و تاجگذاري محمدرضا پهلوي ضبط و به عنوان يك سند براي آيندگان نگهداري گردد. به همين سبب رضا قطبي به خارج از كشور رفت و افزون بر چند سيستم كامل ضبط و پخش و دوربين هاي سياه و سفيد و چند دستگاه فرستنده سيار، يك سيستم كامل ضبط و پخش رنگي برنامه هاي تلويزيون و چند دستگاه فرستنده سيار از اين دست - كه هر يك بر روي يك تريلر نصب مي شدند - نيز خريداري كرد و آنها را هم با هواپيما به ايران فرستاد. اين سيستم كه با شتابزدگي خريداري شده بود، از نوع سيستم «پال» بود و باسيستم تلويزيوني ايران همخواني نداشت. به همين دليل از اين سيستم رنگي كه دهها ميليون تومان صرف خريد آن شده بود، براي تهيه و ضبط تنها يك برنامه رنگي از مراسم تاجگذاري شاه استفاده شد و پس ا ز آن از رده خارج گرديد و به جاي آن سيستم ضبط و پخش رنگي «سكام» كه باسيستم تلويزيوني ايران همخواني داشت، از خارج وارد كردند. به خاطر دارم كه تريلرهاي فرستنده هاي سيار اين سيستم را كه هر كدام بيش از چند ميليون تومان هزينه خريد آنها شده بود را تبديل به اتاقك تعويض روغن در محوطه تلويزيون كرده بودند و حداقل چهار پنج دستگاه از آنها در محوطه باغ تلويزيون كانال 3 و سه يا چهار عدد در محوطه فرستنده جام جم بدون استفاده رها شده بود و زير آفتاب و سرماي زمستان در حال پوسيدن بود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
105- صحيفه نور، جلد اول، ص 34، بيانات حضرت امام، مورخه اسفند .1342

28-كارنامه غارتگران بهايي


سپهبد ابوالحسن سعادتمند
وي يكي ديگر از امراي بهايي و از مديران ارشد ساواك بود. او درسال 1298 به دنيا آمد و در سال 1319 از دانشكده افسري فارغ التحصيل شد. در 1329 كه درجه سرگردي داشت به اداره ضداطلاعات ارتش پيوست و در سال 1332 درجه سرهنگي گرفت و در جريان كودتا با فرمانداري نظامي تهران همكاري كرد. در سال 1336 هنگام تأسيس ساواك به اين سازمان انتقال يافت و مدتي رياست اداره مطبوعات و سانسور كشور با او بود. سپس به رياست اداره يكم و اداره سوم ساواك منصوب شد و در سال 1340 درجه سرتيپي گرفت. درسال 1343 كه اميرعباس هويدا نخست وزير شد و سرلشكر پاكروان را به وزارت اطلاعات انتخاب كرد، او سعادتمند را به عنوان معاون اين وزارتخانه منصوب نمود. در سال 1345 سعادتمند درجه سرلشكري گرفت و به رياست روابط عمومي ارتش منصوب گرديد و پس از چندي با درجه سپهبدي رئيس دادگاه انتظامي ارتش شد. در آبانماه 1357 كه ارتشبدازهاري به
نخست وزيري رسيد، سپهبد سعادتمند را به وزارت اطلاعات برگزيد. او پس از سقوط رژيم شاهنشاهي بازداشت و در دادگاه انقلاب محاكمه و محكوم به اعدام شد و اين حكم اجرا گرديد.
سرهنگ فردوس
پس از كودتاي 28 مرداد كه كار اداره و كنترل مطبوعات زيرنظر فرمانداري نظامي قرارگرفت چند سرهنگ ارتشي مأمور ارتباط با مطبوعات و ابلاغ دستورات فرمانداري نظامي به مديران جرايد و خبرنگاران شدند. يكي از اين افسران سرهنگ فردوس از بهائيان متعصب بود كه كار تبليغ بهائيت در منطقه شميرانات برعهده وي قرار داشت. زماني كه بهائيان براي فريب و به دام انداختن جوانان مسلمان، جلسات تبليغاتي برگزار مي كردند سرهنگ فردوس وظيفه بحث و گفت وگو با اين جوانان را برعهده مي گرفت. او در اماكن تبليغي بهائيان چهره اي خندان و مهربان داشت ولي در محيط كار بسيار خشن و سنگدل و از بي رحم ترين افسران ساواك بود و سروكار هرناشر يانويسنده و خبرنگاري كه با اين سرهنگ مي افتاد روزگارش سياه بود و همه از خشونت و رفتار بد و فحاشي هايش گله داشتند. او در نهايت قساوت و بي رحمي رفتار مي كرد. درباره نقش سرهنگ فردوس، خبرنگاران سال هاي اوليه كودتا مطالب زيادي نوشته اند.
سرهنگ شاهقلي
از ديگر افسران معروف بهايي بايد به سرهنگ شاهقلي اشاره كنم. سرهنگ شاهقلي از بهائيان بسيار متعصب بود و صاحب عنوان مؤذن حضيره القدس بهاييان تهران بود و در تمام اجتماعات رسمي مذهبي بهائيان، وظيفه اذان گفتن بهائيان را برعهده داشت. سرهنگ شاهقلي پدر دكتر منوچهر شاهقلي، وزير بهداري در كابينه اميرعباس هويدا واز شركاي عمده بيمارستان پارس بود. زماني كه حسنعلي منصور با گلوله هفت تير شهيد محمدبخارايي مجروح شد، او را به بيمارستان پارس بردند و دكتر منوچهر شاهقلي وظيفه جراحي وي را برعهده گرفت و كوشش فراواني براي جلوگيري از مرگ او انجام داد، اما موفق نشد.
تلاش منوچهر شاهقلي در اين ايام موجب شد تا اميرعباس هويدا وي را به عنوان وزير بهداري به كابينه خود ببرد. دكتر منوچهر شاهقلي از اعضاي مؤسس «كانون مترقي» - كه از سوي آمريكايي ها براي جذب و جلب و كنترل جوانان فارغ التحصيل آمريكا و تربيت نسل جديد سياستمداران ايراني هوادار آمريكا به سركردگي حسنعلي منصور ايجاد شده بود - به حساب مي آمد. او پس از كناره گيري از مقام وزارت همچنان به دوستي خود با هويدا ادامه داد. به قرار اطلاعات موجود، وي در روز 22 بهمن 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش هايي براي فراري دادن اميرعباس هويدا كه در باشگاه ساواك واقع در شيان تحت نظر بود، انجام داد. اما به دليل حضور مردم در صحنه موفق به اجراي اين برنامه نشد.
منوچهر تأييدي
يكي ديگر از امراي بهايي ارتش منوچهر تأييدي نام داشت. من از پست و مقام تأييدي در ارتش اطلاعي ندارم و او را به مناسبت اينكه پدر فرزانه تأييدي هنرپيشه معروف تئاتر بود، مي شناختم و چند بار وي را در خانه فرزانه تأييدي ديده بودم. فرزانه تأييدي ابتدا با يك هنرپيشه بهايي به نام پرويزكاردان(100) ازدواج كرد، اما پس از چند سال كارشان به طلاق و جدايي كشيد. فرزانه پس ازانقلاب به آمريكا رفت. او كه زني بسيار هوسران و بي پروا بود پس از چند ماه با بهروز به نژاد - كه چهره اي جذاب داشت و تازه از رشته تئاتر دانشكده هنرهاي زيبا فارغ التحصيل شده بود - آشنا شد و با او بدون ازدواج و به صورت كولي وار زندگي مي كرد. فرزانه تأييدي و بهروز به نژاد از اوايل دهه 1350 آلوده به مواد مخدر شدند وبه دليل همين آلودگي و براي تأمين هزينه هاي ترياك و مواد مخدر، بي توجه به سوابق و جايگاهشان درعرصه هنرهاي نمايشي، به تئاترهاي لاله زار مي آمدند و پس از چند ماه كار در تئائر نصر و تئاتر پارس از ايران رفتند. فرزانه تأييدي پس ازانقلاب از طريق مرز ميرجاوه در بلوچستان به پاكستان گريخت و از دولت انگلستان درخواست پناهندگي كرد و چون بهايي بود، فوراً پذيرفته شد.
از جمله فعاليت هاي ضد ملي فرزانه تاييدي پس ازانقلاب و فرار از ايران، بازي در فيلم ضد ايراني «بدون دخترم هرگز» مي باشد.
فصل چهارم
كارنامه برخي از غارتگران بهايي
ثابت؛ كلان سرمايه دار بهايي
حبيب ثابت مشهور به پاسال(101) از يهوديان بهايي شده و از اهالي همدان بود. به طوري كه در شرح حالش مي گويد، وي در ابتداي جواني مدتي راننده مادر هوشنگ علاميردولو - قواد مخصوص محمدرضا پهلوي - بود. او پس از ايجاد «شركت امناء» در دوره رضاخان، همكاري با اين شركت را آغاز كرد و تا مرحله مسئول اين شركت و امين جامعه بهائيان ايران پيش رفت و با سرمايه اين شركت به تجارت پرداخت. مئير عزري، سفير رژيم اشغالگر قدس در ايران درباره ثابت پاسال مي نويسد:
«]با وجود آنكه اسداله علم نخست وزير وقت پس از اعتراضات وسيع مردم متدين و علما به رشد تبليغات و تحركات بهائيان در روز هفدهم ماه
مي 1961[ در پارلمان گفت كه به استانداران و فرمانداران دستور داد دكان هايي كه براي تبليغ بهائيت باز كرده اند ببندند، بهائيان در گوشه و كنار هنوز محافل خود را داشتند و با بخشش هايي به نيازمندان مي توانستند گروهي را به سوي خود بكشانند. آنها در دهه هاي پيشين توانستند بسياري از خانواده هاي يهودي را در همدان و كاشان به آئين خويش بخوانند. يكي از يهودياني كه با گرايش به بهائيت به آب و ناني رسيد و نامي براي خود ساخت، ثابت پاسال همداني بود كه در كشاكش جنگ جهاني اول راننده ساده اي بيش نبود و توانست در دوره كوتاهي يكي از توانگران كشور گردد. »(102)
فضل ا لله صبحي مهتدي - منشي و به اصطلاح «كاتب وحي» و «الواح» عباس افندي (عبدالبهاء) و شوقي افندي (جانشين «عبدالبهاء» و كسي كه بعدها به دين اسلام ايمان آورده بود - نيز در خاطرات خود مي نويسد:
«همدان اكثر بهائيانش يهوديند و به نظر اين بنده بيشتر آنان براي فرار از يهوديت بهايي شده اند. تا گذشته از اينكه اسم جهود از روي آنها برداشته شود، در فسق و فجور نيز في الجمله آزادي داشته باشند و من از اين قبيل يهوديان نه در همدان بلكه در طهران نيز سراغ دارم. . . »(103)
حبيب ثابت پاسال نماينده انحصاري اتومبيل فولكس واگن - پرفروش ترين اتومبيل آن ايام در سطح جهان و ايران - بود و بيش از يكصد شركت بزرگ كه هريك نماينده انحصاري چند قلم لوازم آرايش زنانه ومردانه ورنگ مو در ايران بودند را اداره مي كرد. كليه اين شركت ها زير مجموعه شركت سهامي فيروز بود و دفاتر آنها در ساختمانهاي متعدد در خيابان طالقاني و جنب حضيره القدس (معبد و مركز اداري بهائيان) (104) قرار داشت و حبيب ثابت به منظور ايجاد كمربندي امنيتي و پيش گيري از احتمال ايجاد مسجد و مركز تبليغات ضد بهائيت در جنب معبد آنها، كليه اراضي اطراف حضيره القدس در خيابان سميه و خيابان نجات اللهي و خيابان طالقاني را خريداري كرده بود. وي عده اي از زبده ترين كارشناسان و متخصصان تحليل بودجه و بانكداري را استخدام كرده بود و هرسال با راهنمايي آنها و پشتيباني امير عباس هويدا و حمايت همه جانبه شاه، اكثر وام ها و كمك هاي كم بهره و تسهيلات بلاعوض ذيل تبصره هاي بودجه كشور را - كه ظاهراً براي ايجاد رونق در كارهاي اقتصادي و عمراني كشور اختصاص يافته بود- به صورت ماهرانه اي به سود واحدهاي تجارتي و كارخانه هاي توليدي يا مونتاژ «شركت امناء» و واحدهاي تجارتي متعلق به خودش بهره برداري مي كرد و براي هر يك، صدها ميليون تومان وام كم بهره و طولاني مدت دولتي مي گرفت و به زبان ساده رانت خواري مي كرد. به عنوان مثال وي در اواخر دهه 1330 شمسي كارخانه روكش لاستيك اتومبيل «جنرال» را ايجاد كرد و از رهگذر بهره گيري از اعمال نفوذ مستقيم وزرا و رجال بهايي رژيم پهلوي، در مزايده روكش كردن لاستيك هاي فرسوده شركت واحد اتوبوسراني تهران و نيز لاستيك هاي متعلق به ادارات دولتي، بويژه دفتر حمل ونقل گندم و قند و شكر و چاي كشور - كه مدتي زيرمجموعه وزارت دارايي و سپس تحت نظارت وزارت گمركات و انحصار بود و نزديك به پانصد دستگاه كاميون و تريلر دراختيار داشت - برنده شد و بدين ترتيب دهها ميليون تومان سود خالص نصيب خود و جامعه بهائيان كشور كرد. وي چند سال بعد، در اوايل دهه 1340 در انديشه گسترش اين كارخانه افتاد و با مشاركت كارتل «رابرتاير» - كه سهامش متعلق به يهوديان ايراني تبار مقيم آمريكا و كلان سرمايه داران بهايي بود - كارخانه هاي لاستيك اتومبيل سازي «جنرال تاير و رابر ايران» را در اطراف تهران ايجاد كرد. او براي آغاز مراحل مقدماتي ساختمان و خريد ماشين آلات مورد نياز اين كارخانه تنها در يك مورد مبلغ ششصد ميليون تومان وام بيست ساله با بهره 1.5 درصد از بانك صنعت و معدن - زير مجموعه سازمان برنامه - دريافت كرد.
ششصد ميليون تومان در ابتداي دهه 1340 يك رقم نجومي به حساب مي آمد و قدرت مانور خريد فوق العاده اي داشت. براي اين كه از قدرت خريد اين مبلغ آگاه شويد، به اين نكته اشاره مي كنم كه در آن ايام حقوق يك سرهنگ تمام ارتش وياحقوق يك مديرعالي رتبه دولتي - كه از لحاظ سازماني در رده مديران كل قرار داشت - حداكثر 950 تومان بود. در آن ايام بهترين خانه ويلائي لوكس و درجه يك و مجهز به انواع امكانات نظير استخر و باغ چند صد متري در بهترين نقاط تهران نظير فرمانيه و پاسداران و نياوران بين 10 تا 20 هزارتومان بود و زمين هاي لطف ا لله ترقي، مدير مجله ترقي و زمين خوار معروف با مساحت 300 تا 400 مترمربع در فرمانيه و خيابان شهيد ديباجي شمالي كنوني حداكثر متر مربعي 200 تومان به اقساط خريد و فروش مي شد و يك خانه دو طبقه نوساز و به اصطلاح لوكس در خيابانهاي مركزي و جنوب تهران و در حوالي ميدان خراسان و اواسط خيابان غياثي و كوچه هاي منشعب از خيابان 17 شهريور كنوني حداكثر بين دو تا هشت هزار تومان با اقساط طويل المدت معامله مي گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
100- پرويز كاردان، هنرپيشه اي است كه نقش «مراد برقي» را در تلويزيون زمان شاه اجرا مي كرد و هم اكنون از شركا و مدير برنامه هاي تلويزيون ماهواره اي پارس است و هفته اي دو ساعت برنامه براي سلطنت طلبان در اين تلويزيون اجرا مي كند.
101- شركت PASAL مربوط به ثابت پاسال و شركايش است كه حرف P: برگرفته از اول نام «اصغر پناهي» است كه در دربار نفوذ زيادي داشت. حرف A: اميل عبود مسيحي لبناني كه از بازرگانان زرنگ و فاميل ادوارد چيتائيت ]جيتايات[ يهودي لبناني الاصل كه در ايران نمايندگي پژو و لاستيك ايتاليايي را داشت، حروف SA: ثابت پاسال و حرف L: دكتر محسن لك كه با دربار مرتبط و صاحب نفوذ بود. شركت هاي زيرمجموعه PASAL عبارت بودند از: .1 مينا پوليس مولين معروف به M. M: اين شركت لودر، تراكتور، كاترپيلار و كلاً ماشين آلات كشاورزي و راهسازي M. M را وارد سيستم مي كرد. .2 شركت «اتولايت»: شمع و باطري و ابزارآلات ماشين .3 لاستيك جنرال ]ايران تاير[ .4 روغن موتور اتومبيل ESSO ]آمريكايي[ .5 امتياز فولكس واگن را كه قبلاً وهاب زاده داشت ثابت پاسال از آلمان ها مي گيرد. .6 نمايندگي ماشين سواري و كاميون «پاكارد» و «استودي بيكر» .7 ماشين آلات نجاري كه ثابت پاسال وارد كرد و با كاركردن در كاخ هاي سلطنتي مرمر، گلستان و. . . پول هنگفتي به جيب زد.
102- يادنامه خاطرات مئير عزري، جلد اول، چاپ اسرائيل، سال 2000 ميلادي، ص .331
103- مهتدي صبحي، فضل ا لله، انحطاطا و سقوط، خاطرات صبحي، چاپ اول، نشر علم، 1384، ص .239
104- محل فعلي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.

27-پادشاه انگليس و اعطاي لقب «سر» به عبدالبها


پس از قيام حضرت امام خميني(ره) و حمايت علما و مردم از اين قيام كه به سركوب و كشتار خونين 15 خرداد 1342 منجر شد، بهائيان كه در قتل و غارت سابقه اي طولاني دارند، تنها 5 روز بعد از اين واقعه، ضمن ابراز خوشحالي از اين كشتار وحشيانه (كه نهايت مدنيت و اخلاق آنان را مي رساند) در قالب نامه اي از پرويز خسرواني فرمانده ژاندارمري ناحيه مركز به عنوان يكي از سردمداران اين جنايت تشكر كردند:
«تيمسار سرتيپ پرويز خسرواني فرماندهي ژاندارمري ناحيه مركز
تاريخ يكصد و بيست ساله جهان بهايي، بخصوص در ايران همواره مشحون از شهادت نفوس و تاراج دارائي و اموال آنان به دست اراذل و اوباش و به تحريك ارباب عمائم و يا افرادي نادان بوده است؛ ولي در خلال صفحات اين تاريخ همواره ستاره هاي درخشاني در مقامات دولتي وجود داشته اند كه با توجه به وظايف اساسيه وجدانيه و اجتماعي خود نوع دوستي و عدالت گستري نموده و به كرّات مانع تجاوز رجاله و يا علماي بدعمل شده اند. در اثر همين حسن تشخيص و ميهن دوستي و نوع پروري واقعي آنان در واقع آبروي كشور مقدس ايران تا اندازه اي محفوظ مانده و از سوء شهرتي كه ديگران ايجاد نموده اند كاسته شده است.
زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار نيز در جلوگيري از تجاوز اراذل و اوباش و رجالّه كراراً در سنين اخيره در اين محفل مذكور شده ]است[، بخصوص در اين ايام كه بحمدا لله اولياي امور نيز به رأي العين سوء عمل جهلاي معروف به علم را مشاهده كرده و هر ديده منصفي رذالت و جهالت و پستي فطرت اين افراد را گواهي مي دهد.
يقين است عموم دوستداران مدنيت و علم و اخلاق و ديانت زحمات تيمسار را با ديده احترام و تقدير نگريسته و تاريخ امر بهايي آن جناب را در رديف همان چهره هاي درخشان حافظ و نگهبان مدنيت عالم انساني ثبت و ضبط خواهد نمود.
با رجاي تأييد
]42.3.20[ منشي محفل»(95)
پرويز خسرواني در سال 1343 به پاس خدمات فراوانش به رژيم پهلوي و خيانت هاي غيرقابل وصف به مردم مسلمان ايران، معاون ژاندارمري كل كشور شد و اندكي بعد از سوي اميرعباس هويدا به عنوان معاون نخست وزير و سرپرست سازمان تربيت بدني منصوب گرديد. او در اين ايام به همراه ناصر گلسرخي وزير بهايي منابع طبيعي و منوچهرپرتو وزير وقت دادگستري، يك باند اخاذي دايركرده بود. آنها هزينه باخت هاي كلان خودشان در قمار را از بازاريان و سرمايه داران مي گرفتند.
خسرواني زيرزمين خانه اش را مبدل به قمارخانه كرده بود و هرروز در آنجا ميليونها تومان برد و باخت مي شد. ماجراي اخاذي آنها از اين قرار بود كه يكي از اعضاي باند خسرواني به نام جلال آهنچيان(96) - كه ظاهراً از تجار بزرگ و كلان سرمايه داران بازار تهران بود - اطلاعاتي درباره ملاكين بزرگ اراضي مرغوب اطراف تهران و شهرستانهاي بزرگ كسب مي كرد. پس از آن به ناصر گلسرخي، وزير منابع طبيعي مي گفت كه مثلا فلان شخص يك ميليون متر زمين در فلان منطقه دارد كه متري چند هزارتومان مي ارزد. ناصرگلسرخي هم فوراً در جرايد كثيرالانتشار آگهي مي داد وبا چاپ كروكي زمين مربوطه، اعلام مي كرد كه اين اراضي به استناد ماده 56 منابع طبيعي، ملي اعلام شده است. پس از آن جلال آهنچيان با مالك اين زمين وارد گفت وگو مي شد و پس از دريافت ميليونها تومان رشوه، بارديگر ناصرگلسرخي آگهي مي داد كه اشتباه شده است و از آن زمين رفع توقيف مي كرد. آنگاه اين رشوه ها بين خسرواني، گلسرخي، پرتو و آهنچيان تقسيم مي گرديد.
خسرواني در سالهاي آخر حيات رژيم پهلوي زنش را طلاق داد و مبلغ 5 ميليون تومان پول نقد به اضافه معادل چند ميليون تومان جواهرات و البسه گرانقيمت به او بخشيد و خود به دنبال عياشي رفت. خسرواني در زمان انقلاب از ايران فرار كرد و به اسپانيا رفت و پس از مدتي به آمريكا مهاجرت كرد و در آنجا ساكن شد.
سپهبد حسين رستگار نامدار
او از فعالان بهايي در ارتش بود كه برخي از مسئوليت هاي وي عبارتند از: فرماندهي مركز توپخانه و موشك هاي اصفهان، عضو تشكيلات «رام» (رهبري ارتش ملي)، رئيس ركن دوم ارتش (نيروي زميني)، فرمانده لجستيكي نيروي زميني طي سال هاي 1353 تا مرداد 1357 كه در اين سمت امراي ارتش آمريكا را دعوت كرد و اصولاً مستشاران آمريكايي را در ارتش به كار گرفت، تأمين كننده وسايل و مهمات و سازوبرگ نظامي و وسايل سنگين نظامي اعم از توپ و تانك و هلي كوپتر براي سركوب مردم ظفار و مردم مسلمان ايران در زمان اوج گيري انقلاب اسلامي، مديرعامل بانك ايرانيان متعلق به هژبر يزداني، رئيس ركن چهار لشكر گارد، از سركوبگران عشاير و مردم مسلمان جنوب در اسفند 1341 تا تير 1342 به فرماندهي ارتشبد بهرام آريانا، از شركت كنندگان در شوراي فرماندهان به همراه ارتشبد غلامعلي اويسي، سپهبد خاتمي، ارتشبد طوفانيان و. . . و مسئول كامپيوتريزه كردن نيروي زميني ارتش بود؛ كه با وجود حيف و ميل فراوان هيچ گاه نيروي زميني كامپيوتريزه نشد. وي همچنين با صرف هزينه بسيار بالا كليه مبلمان و تزئينات باغ عفيف آباد را از خارج وارد كرد و هزينه گزافي بر دوش مردم مستضعف ايران گذاشت. (97)
سرهنگ مهتدي
يكي ديگر از افسران بهايي مطرح در دوران قبل از كودتاي 28 مرداد سرهنگ مهتدي بود. سرهنگ مهتدي يارغار و مشير و مشاور دكترمظفربقايي، رهبرحزب زحمتكشان بود. او كه سوداي نام آوري داشت و دلش مي خواست تا در محافل روشنفكران و مجامع سياسي اعتبار و عزت داشته باشد، به فكر تهيه و چاپ چند كتاب افتاد؛ اما توان نگارش نداشت. به همين سبب به سراغ
ذبيح ا لله منصوري رفت و با بهره گيري از اعتياد و فقر منصوري، چند كتاب از ترجمه هاي او را در ازاي پرداخت مبالغي اندك خريداري كرد و به نام خود انتشار داد. از جمله كتابهايي كه توسط ذبيح ا لله منصوري ترجمه شده ولي به نام سرهنگ مهتدي انتشار يافته است، بايد از كتاب «روح القوانين» اثر معروف «مونتسكيو» يادكرد. ذبيح ا لله منصوري در ازاي دريافت مبلغ سه هزار تومان اين كتاب را ترجمه كرد و در اختيار سرهنگ مهتدي گذاشت و وي آن را به نام ترجمه خود به چاپ رساند.
سرلشكر مقربي
وي نيز يكي از امراي بهايي ارتش بود. او در سالهاي آخر حيات رژيم پهلوي زيرنظر ارتشبد طوفانيان (معاونت تسليحاتي) و در قسمت خريد سفارشات نظامي و جنگ افزارها كار مي كرد و پول كلاني هم از رهگذر برخي خريدهاي لوازم كم اهميت ارتش كه دخالت در آنها در شأن ارتشبد طوفانيان نبود، نصيبش مي شد. اما او جاسوس شوروي ها بود و ليست سلاح هاي مورد تقاضاي ايران و نيز كاتالوگ هاي اسلحه هايي را كه توسط آمريكا يا انگليس براي فروش به ايران پيشنهاد و يا موافقت مي شد در اختيار شوروي ها قرار مي داد.
دراواسط سال 1356 پرده از راز جاسوسي سرلشكر مقربي برداشته شد و نمي دانم اهميت اطلاعات كاتالوگ هايي كه او به شوروي داده بود تا چه حد بود كه وي را در فاصله چند روز پس از دستگيري محاكمه و تيرباران كردند.
عده اي اين اقدام سرلشكر مقربي را محصول روحيه منفعت طلبي بهائيان مي دانند و براين اعتقادند كه وي به خاطر پول، دست به اين كار زده است. زيرا او توده اي يا كمونيست نبود كه به خاطر گرايش ها و علايق ايدئولوژيك دست به اين كار زده باشد.
البته كار جاسوسي براي روسيه يا انگليس هيچ گونه قبحي در ميان بهائيان ندارد؛ تا جايي كه خود عبدالبهاء، سركرده بهائيان به خاطر اين گونه خدماتش از پادشاه انگلستان لقب «سر» دريافت كرد. رهبر و سركرده بهائيان جان خود را مديون انگليسي ها مي دانست و همكاري با انگلستان راجزو وظايف مهم بهائيان اعلام كرده بود و خود نيز چند لوح در حمايت ودعا براي پادشاه انگلستان صادر كرده بود كه در كتاب هاي بهائيان آمده است. لذا بعد از جنگ جهاني، بهائيان براي انگليسي ها هر كاري مي كردند. البته جاسوسي براي شوروي توسط بهائيان نيز بي سابقه نبود و عبدالبهاء- دومين سركرده اين فرقه - جاسوس روسيه نيز بود.
سرتيپ هدايت ا لله سهراب
سرتيپ هدايت ا لله سهراب از خويشاوندان ميرزا احمد سهراب بهايي(98) و از كاركنان ارتش بود كه بخشي از كتاب Bilble of menkind احمد سهراب را پس از ترجمه از انگليسي به فارسي و بدون آنكه نامي از فراهم آورنده ]احمد سهراب[ ببرد به چاپ رساند. در پشت جلد و ديباچه نوشته بود اين دفتر به دستور وزارت فرهنگ و ستاد ارتش چاپ و پخش شد. (99)
سرتيپ علي اكبردرخشاني
يكي ديگر از امراي بهايي ارتش كه به كار جاسوسي براي دولت شوروي اشتغال داشت، سرتيپ علي اكبر درخشاني بود. او در سال 1274 شمسي در يك خانواده بهايي به دنيا آمد. خواندن ونوشتن را به شيوه معمول زمان در مكتب خانه فراگرفت. پس از آن به مدرسه نظام رفت و خدمت خود رابه عنوان افسر در ژاندارمري آغازكرد. درجريان قيام ميرزاكوچك خان با درجه ستوان دومي عازم گيلان شد و با نيروهاي جنگل به جنگ پرداخت. درسال 1302 شمسي از رضاخان درجه سرهنگي گرفت و به فرماندهي قواي گيلان منصوب شد. پس ازآن فرمانده فوج آذربايجان گرديد. در سال 1318 رياست بازرسي املاك رضاخان را برعهده گرفت. سال 1322 به معاونت لشكر تبريز منصوب شد و درسال 1323 هنگامي كه سپهبد رزم آرا براي دومين بار به رياست ستادارتش رسيد، درخشاني را به عنوان استاندار آذربايجان غربي و فرمانده پادگان رضاييه انتخاب كرد. از سال 1324 علي اكبردرخشاني به درجه سرتيپي ارتقا يافت. درهمين ايام جعفرپيشه وري با حمايت و پشتيباني نيروهاي شوروي، در ايران فرقه دموكرات را به وجود آورد و پس از خلع سلاح نيروهاي تحت امر سرتيپ درخشاني، اعلام خودمختاري كرد.
سرتيپ درخشاني در آذرماه 1324 به تهران آمد. اما به دليل عدم مقاومت در برابر نيروهاي تجزيه طلب فرقه دموكرات بازداشت و در دادرسي ارتش محاكمه شد. دادگاه اول او را به حبس ابد محكوم ساخت، ولي كانونهاي قدرت بهايي به تكاپو برخاستند و از رهگذر اعمال نفوذ آنان، ابتدا دادگاه تجديدنظر ميزان محكوميت او را به پانزده سال تقليل داد و پس از مدت زمان كوتاهي از زندان آزاد شد و پس از آزادي مجدداً به خدمت در ارتش بازگشت. پس از بازداشت سرلشكر مقربي، سرتيپ علي اكبر درخشاني هم در فروردين 1357 به اتهام جاسوسي براي شوروي دستگير شد، اما از شدت ترس و وحشت، چند ساعت پس ازانتقال به زندان سكته كرد و مرد. خانواده و فرزندان سرتيپ درخشاني پس از پيروزي انقلاب به آمريكا رفتند و خاطرات او را به زبان فارسي انتشاردادند. درخشاني درخاطرات خود به فعاليت هايي كه در ارتباط با فرقه بهائيت در ارتش انجام داده اشاره كرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
95- مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده سپهبد پرويز خسرواني.
96- براي آشنايي با شرح حال و عملكرد آهنچيان به كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي مراجعه فرماييد.
97- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد .508.1
98- مسئول راه اندازي كاروان خاور و باختر در آمريكا.
99- خاطرات صبحي مهتدي، خاطرات انحطاط و سقوط، پيام پدر، ص .400